رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

فکر پیدا کردن مدرسه برای پایه اول ابتدایی

سلام پسر طلای مامان روزی که شروع به نوشتن این وبلاگ می کردم فکر نمی کردم به این روز برسم که برات از دغدغه هام برای ثبت نام مدرسه ات بنویسم. ولی رسما باید بگم دارم خل میشم. امروز که حسابی یه ضربه اساسی بهم خورد. البته همه بهم میگن ان قدر سخت نگیر به موقع است درست میشه  اما چه کنم من به هر چی که یه جوری به طور وابسته باشه این جوری حساسم شنبه ای تو سایت مدارس شاهد با امتیاز 0 ثبت نامت کردم که البته هزار امید دارم که تو این مدرسه ثبت نام بشی چون به محل کار من خیلی نزدیکه . و باید صبر کنیم تا اعلام نتایج و مصاحبه و ..... بعد امروز هم مرخصی گرفتم رفتم مدرسه رازی تو خیابان ولی عصر که مدیرش آب پاکی ریخت دستم که اصلا ثبت نام نم...
5 خرداد 1398

تولد یک سالگی نانا خانم

سلام فرشته کوچولوی من  دختر نازم  حال و هوای این روزام برای تولدت خیلی خوب بود و اینکه چه قدر زود بزرگ شدی و البته اینکه من تولدت رو 2 هفته زود تر گرفتم و هنوز چند روزی برای یک ساله شدنت مونده . تم تولدت رو برات زنبوری انتخاب کردم و خودم برات لباس توتو دوختم و خدایی خیلی بانمک شدی. تولدت طی دو روز برات گرفتیم . روز اول - مامانی و بابا سید و خانواده های خاله منا - خاله عفت - خالع معصمومه و ندا جون اینا بودن روز دوم - مامان فریده و بابا غلام - عمه سکینه - خانواده عمه بهاره و بهناز و عمو داود  خیلی روز های خوبی بود و خیلی خوش گذشت  و از همه بهتر برات بگم که داداش با چه ذوقی برات یه کالاسکه به عنوان هد...
3 خرداد 1398

اولین حضور پسر قهرمانم در کلینیک دندان پزشکی رویای لبخند

آخی خدا شکرت سلام پسر نازم  چند وقت قبل موقع خوردن شام و بعد هم چند روز بعد موقع خوردن عصرونه هی می گفتی مامان این زیر دندونم درد می کنه. راستشو بگم تو نگاه اول به دندونت اصلا مشکلی به نظر نمی رسید ولی من که می دونی باید پیگیر یه چیز باشم تا تهشو در بیارم  خلاصه یه مرکز دندون پزشکی پیدا کردم که مختصص اطفال هم داره و بردمت برای ویزیت و اون روز برات عکس تک دندان نوشت که خود این هم داستان داشت از میدان حر پیاده رفتیم تا مترو حر از اونجا با مترو رفتیم مترو نواب و ساختمان سهیل رادیولوژی که خیل یخوب همکاری کردی و بعد همون مسیر رو دوباره برگشتیم دندان پزشکی که خانم دکتر گفت باید دندان شما عصب کشی بشه و هم یکی پر بشه و جالب اینکه ...
16 ارديبهشت 1398

آغاز سال 1398

سلام خدا جونم  این بار برای شما می نویسم  شمایی که خیلی دوست دارم  خدا جون می دونی خیلی سختی کشیدم  و شاید هم خودم خودم رو دچار سختی ها کردم و باعث شدم روزگار برام سخت بشه  اما می دونم پس هر سختی خوشی هست و با صبر همه چیزها به حالت اولش بر می گرده  خدا جونم ازت به خاطر اینکه دو تا از فرشته ها تو زمینی کردی و مهمون آغوش من کردی تا به من بگن مامان ممنونمممممممممم و خیلی دوست دارم  خدایا به خاطر عشق زندگیم و به خاطر آفتاب و مهتاب عمرم ( بابا و مامان خوبم) ازت سپاسگزارم  از اینکه باغ میوه دور تا دورم رو از افرادی قرار دادی که میشه بهشون اعتماد کرد خیلی خوشحالم  خدای خوب من&n...
27 اسفند 1397

رادوین، نوازنده کوچیک در جشن نوروز

ای مامان فدای پسر نازش بشه  ای قربون اون دستات برم  ای همه جونم  امروز رادی کوچولوی من، عزیز دلم تو جشن پایان سال تو پیش دبستانی حسابی خوش درخشید و علاوه برای آهنگ های گروهی که با دوستای خوبش اجرا کرد و رادوین حسابی عالی بود . برای دوستای خوبش سنتور زد و شروع خوند و حدود 7 دقیقه برنامه اجرا کرد. پسر نازم  مایه افتخارم  خیلی دوست دارم  همه از دید رادی ناز من حسابی هیجان زده شده بودن و خیلی ها می گفتن رادی در آینده یک موزیسین عالی میشه، آخه به تیپشم میاد  همه جونم  این آخرین جشن سال نو تو در مهد کودک بود. همیشه موفق باشی ...
26 اسفند 1397

رونیا خانم و ایستادن

سلام به فرشته کوچولوی خونه  این نازدونه که ان قدر آتیش شده که نگو ونپرس  به قول مامان جون که اعتماد به نفسشم زیاده  هنوز از یاد گیری چهار دست و پا رفتنت نگذشته که می خوای بلند شی و راه بری  برات هم فرقی نداره که گوشه دیوار باشی ، وسط اتاق یا یکی از ما رو می گیری و خودتو بلند می کنی و کاری که هم تازه تر شروع کردی دستاتو ول می کنی و هنوز مستقر نشده تند می خوای گام برداری . بابارضا که میگه این مورچه خانم تا عید راه می افته . خلاصه بگم که خیلی دلبر شدی. داداش رادوین که حسابی هواتو داره و تو هم با این کوچولویی معلومه که خیلی دوستش داری چون همش دنبال داداشی خدا شما رو برای هم حفظ کنه  و برای من و...
14 اسفند 1397

آش دندونی برای رونیا خانم

سلام و صد سلام  به فرشته های کوچولوی خونه ما  و بالاخره من موفق شدم برای نانا خانم آش دندونی درست کنم  از قدیم گفتناااااااااا تو کاری نه بیاری توش می مونی  من می خواستم سریع تا دندونت نیش زد برات آش درست کنم که بابا گفت نه باید صبر کنی دندونش در بیاد که در بیاد همانا که دندون دوم هم تندی اومد بیرون و من موفق نمی شدم برای دختر گلم اش دندونی درست کنم ( یک هفته بابا نبود ، یک هفته مسافرت، یک هفته مامان جون اینا نبودم و ...) خلاصه بگم یعنی نشدی افتاده بود توش آخر سر گفتم این هفته درست می کنم که ریز ریز چیزهای مورد نیاز رو خردیدم که بابا گفت آخر هفته می خواد بره شمال و من باز وا موندم ولی یک اتفاق که رباط پای با...
14 اسفند 1397

آغاز چهار دست و پا راه رفتن نانا خانم

سلام به فرشته های ناز خونه ما  یه خبر بدم که نانا خانم بالاخره یاد گرفت چهار دست و پا چند تایی بره  قربون دخترم برم که مراحل تکامل رشد رو خط به خط داره پیش میره ، البته زیاد سینه خیز نرفتی ولی قربون عقب عقب رفتن تو چهار دست و پاتم که با عشق می آیی به سمت چیزی بری ولی به جای جلو می رفتی عقب آخ که بمیرم که چه حرصی می خوردی. فدای رادوینم بشوم که تو این مواقع با قربون صدقه می آید بغلت می کنه و میگه ماه خانومم گیر کرده ، چی می خوای عزیز دلم بهت بدم. یعنی من عاشق قربون صدقه رفتنای رادوین برای رونیا خانمم هستما. بعد هم که حالت یک طرفه می رفتی یعنی پای راست تو همون حالت چهار دست و پا ولی پای چپ را صاف می آوردی بالا و بلند می...
29 بهمن 1397

رادوین و کلاس موسیقی

سلام به پسر نازم  این و برات می نویسم چون واقعا در حال حاضر سردرگم هستم نمی دونم باید چی کار کنم و شاید بهتر بگم نمی دونم کاری که می کنم درسته و برات خوبه یا نه  چون برخورد با این موضوع کاملا من و سر در گم می کنه. قضیه از این قراره - رفتن به کلاس موسیقی روزایی که خسته ای و قبلش خوب استراحت نکردی  وقتی می خوای بری کلاس غر می زنی و می گی که دیگه نمی خوای کلاس بری- نمی خوای تمرین کنی و من اصلا دوست ندارم. تو همین حال وقتی میری سر کلاس اونجا قشنگ حرف گوش میدی و می خونی و ساز می زنی بعد کلاس کاملا خوبی. بعضی روزا هم که کاملا سرحال تمرین می کنی ، شعر ها رو حفظ می کنی ، حتی موقع بازی با اسباب بازی ها می بینم ک...
1 بهمن 1397