رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

اولین حضور پسر قهرمانم در کلینیک دندان پزشکی رویای لبخند

1398/2/16 22:39
نویسنده : مامان منير
140 بازدید
اشتراک گذاری

آخی خدا شکرت

سلام پسر نازم 

چند وقت قبل موقع خوردن شام و بعد هم چند روز بعد موقع خوردن عصرونه هی می گفتی مامان این زیر دندونم درد می کنه. راستشو بگم تو نگاه اول به دندونت اصلا مشکلی به نظر نمی رسید ولی من که می دونی باید پیگیر یه چیز باشم تا تهشو در بیارم 

خلاصه یه مرکز دندون پزشکی پیدا کردم که مختصص اطفال هم داره و بردمت برای ویزیت و اون روز برات عکس تک دندان نوشت که خود این هم داستان داشت از میدان حر پیاده رفتیم تا مترو حر از اونجا با مترو رفتیم مترو نواب و ساختمان سهیل رادیولوژی که خیل یخوب همکاری کردی و بعد همون مسیر رو دوباره برگشتیم دندان پزشکی که خانم دکتر گفت باید دندان شما عصب کشی بشه و هم یکی پر بشه و جالب اینکه یه دندون بالات هم سوراخ بود.

در پایان برای 16 اردیبهشت بهت وقت داد و گفت قبل اومدن کمی آماده اش کن به امید اینکه همکاری کنه.

من هم خیلی دلهره داشتم چون نوشاد چندسالی همکاری نکرده بود و آخر سر همین 5 شنبه که گذشت 2 ساعت و نیم بی هوش بود تا دندوناش رو درست کنن البته 12 تا دندون.

جونم برات بگه بالاخره روز موعود رسید و مرخصی ساعتی گرفتم و اومدیم ماشین رو گذاشتیم تو پارکینگ و بعد با اتوبوس رفتیم سمت کلینیک. تا ساعت 3 اونجا برسیم.

تو راه هم بهترین وقت بود که کمی برات تعریف کنم و به زبون ساده برات توضیح بدم ولی خوبیش این بود که تو می گفتی نمی ترسم و راستی به من هم جایزه می دن.

ولی من دل تو دلم نبود، ان قدر استرس نداشتم که نگو

وقتی رسیدیم همون جا برات دندوناتو مسواک زدم و بعد رفتیم تو.

خانم دکتر خدادا که خدا حفظش کنه که بسیار عالی بود.ان قدر خوب و ساده و مهم تر از همه جالب برات توضیح می داد که ت راحت خوابیدی و همش برات از تیرکس و دایناسور و از این چیزا حرف می زد و تو این جلسه یک دندونت رو برات عصب کشی کرد و برات از این روکش نقره ای رنگ ها گذاشت که بهت می گفت مرد آهنی شدی و برات یکی هم پر کرد.

تو کل زمان من همش داشتم صلوات می فرستادم و خودمو آروم نشون می دادم و بهت می خندیدم ولی داشت مغزم سر می شد از دلهره.

خدا را شکر همه چی به خوبی تمام شد و تا بلند شدی گفتی جایزه ام چی ؟؟

و خانم دکتر یه تراش کوچولو طرح ماشین آبی رنگ بهت داد که کلی ذوق کردی.

دو تا دندون برای پر کردن و یه عصب کشی دیگه هم داری  که برای دو هفته دیگه وقت گرفتم .

امیدورام اونا رو هم به خوبی پشت سر بذاری.

 

فدات بشم 

امیدوارم همیشه سالم باشی😉

پسندها (4)

نظرات (1)

خاله ی مهربونخاله ی مهربون
17 اردیبهشت 98 16:36
خیلی هم خوب که بخیر گذشت😘