رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

دومین فرشته کوچولوی خونه ما

سلام عزیز دل مامان  ناز دار خانم من  یک سال زمینی شدنت مبارک و من چه خوشحالم که یک سال و یک روز هست که تو رو دارم  فرشته نازی که گرمی بیشتری به خونه ما بخشید و وجودش دل ما سه نفر رو گرم کرد رونیای ناز من  دختر قشنگم. یا به قول رادوینم عشق داداش.  خیلی دوست دارم  همیشه از داشتن دختر می ترسیدم به خاطر دل نازکت ، تنت نرمت و هزار تا خوبی دیگههههههههههه که نکنه یهو یکی دلت رو بلرزونه و خدا نکرده اشکی از گوشه چشمت روان شه و من نابود شم  درسته که من تمام تلاشم رو می کنم که تو هم مثل داداشی کاملا مستقل بار بیایی ولی دل آدم هم خیلی نازکه دیگه  راستش رو بخوای نمی تونم تمام حسم رو ...
18 خرداد 1398

فکر پیدا کردن مدرسه برای پایه اول ابتدایی

سلام پسر طلای مامان روزی که شروع به نوشتن این وبلاگ می کردم فکر نمی کردم به این روز برسم که برات از دغدغه هام برای ثبت نام مدرسه ات بنویسم. ولی رسما باید بگم دارم خل میشم. امروز که حسابی یه ضربه اساسی بهم خورد. البته همه بهم میگن ان قدر سخت نگیر به موقع است درست میشه  اما چه کنم من به هر چی که یه جوری به طور وابسته باشه این جوری حساسم شنبه ای تو سایت مدارس شاهد با امتیاز 0 ثبت نامت کردم که البته هزار امید دارم که تو این مدرسه ثبت نام بشی چون به محل کار من خیلی نزدیکه . و باید صبر کنیم تا اعلام نتایج و مصاحبه و ..... بعد امروز هم مرخصی گرفتم رفتم مدرسه رازی تو خیابان ولی عصر که مدیرش آب پاکی ریخت دستم که اصلا ثبت نام نم...
5 خرداد 1398

تولد یک سالگی نانا خانم

سلام فرشته کوچولوی من  دختر نازم  حال و هوای این روزام برای تولدت خیلی خوب بود و اینکه چه قدر زود بزرگ شدی و البته اینکه من تولدت رو 2 هفته زود تر گرفتم و هنوز چند روزی برای یک ساله شدنت مونده . تم تولدت رو برات زنبوری انتخاب کردم و خودم برات لباس توتو دوختم و خدایی خیلی بانمک شدی. تولدت طی دو روز برات گرفتیم . روز اول - مامانی و بابا سید و خانواده های خاله منا - خاله عفت - خالع معصمومه و ندا جون اینا بودن روز دوم - مامان فریده و بابا غلام - عمه سکینه - خانواده عمه بهاره و بهناز و عمو داود  خیلی روز های خوبی بود و خیلی خوش گذشت  و از همه بهتر برات بگم که داداش با چه ذوقی برات یه کالاسکه به عنوان هد...
3 خرداد 1398

اولین حضور پسر قهرمانم در کلینیک دندان پزشکی رویای لبخند

آخی خدا شکرت سلام پسر نازم  چند وقت قبل موقع خوردن شام و بعد هم چند روز بعد موقع خوردن عصرونه هی می گفتی مامان این زیر دندونم درد می کنه. راستشو بگم تو نگاه اول به دندونت اصلا مشکلی به نظر نمی رسید ولی من که می دونی باید پیگیر یه چیز باشم تا تهشو در بیارم  خلاصه یه مرکز دندون پزشکی پیدا کردم که مختصص اطفال هم داره و بردمت برای ویزیت و اون روز برات عکس تک دندان نوشت که خود این هم داستان داشت از میدان حر پیاده رفتیم تا مترو حر از اونجا با مترو رفتیم مترو نواب و ساختمان سهیل رادیولوژی که خیل یخوب همکاری کردی و بعد همون مسیر رو دوباره برگشتیم دندان پزشکی که خانم دکتر گفت باید دندان شما عصب کشی بشه و هم یکی پر بشه و جالب اینکه ...
16 ارديبهشت 1398

آغاز سال 1398

سلام خدا جونم  این بار برای شما می نویسم  شمایی که خیلی دوست دارم  خدا جون می دونی خیلی سختی کشیدم  و شاید هم خودم خودم رو دچار سختی ها کردم و باعث شدم روزگار برام سخت بشه  اما می دونم پس هر سختی خوشی هست و با صبر همه چیزها به حالت اولش بر می گرده  خدا جونم ازت به خاطر اینکه دو تا از فرشته ها تو زمینی کردی و مهمون آغوش من کردی تا به من بگن مامان ممنونمممممممممم و خیلی دوست دارم  خدایا به خاطر عشق زندگیم و به خاطر آفتاب و مهتاب عمرم ( بابا و مامان خوبم) ازت سپاسگزارم  از اینکه باغ میوه دور تا دورم رو از افرادی قرار دادی که میشه بهشون اعتماد کرد خیلی خوشحالم  خدای خوب من&n...
27 اسفند 1397

رادوین، نوازنده کوچیک در جشن نوروز

ای مامان فدای پسر نازش بشه  ای قربون اون دستات برم  ای همه جونم  امروز رادی کوچولوی من، عزیز دلم تو جشن پایان سال تو پیش دبستانی حسابی خوش درخشید و علاوه برای آهنگ های گروهی که با دوستای خوبش اجرا کرد و رادوین حسابی عالی بود . برای دوستای خوبش سنتور زد و شروع خوند و حدود 7 دقیقه برنامه اجرا کرد. پسر نازم  مایه افتخارم  خیلی دوست دارم  همه از دید رادی ناز من حسابی هیجان زده شده بودن و خیلی ها می گفتن رادی در آینده یک موزیسین عالی میشه، آخه به تیپشم میاد  همه جونم  این آخرین جشن سال نو تو در مهد کودک بود. همیشه موفق باشی ...
26 اسفند 1397