اولین صبح جمعه با نانی که پسر رفت و تنها خرید
ای جون قربون پسر نازم برم که چه قدر بزرگ شده و دوست داره کارهای مستقل انجام بده، البته کمی هنوز دلهره داره ها. همیشه تو خونه وقتی می خواستیم یه جوری باهات شوخی کنیم می گفتم رادی پاشو برو یه نون بخر بیا و تو هم می گفتی منننننننننن نه من هنوز کوچیکم و انجام این کار برات به معنای یه جورایی بزرگ شدن بود. من هم تصمیم گرفتم که کم کم کمکت کنم بدون اینکه متوجه اصل قضیه بشی، چون راستشو بخوای چند وقت دیگه می خوای بری مدرسه و باید حتما بتونی یه سری کارها رو مستقل انجام بدی. به خاطر همین از حساب کردن پول تو مغازه و نحوه انتخاب یک چیز تو تره بار و فروشگاه و نشستن تو ماشین جلوی نانوایی و فرستادنت برای خرید نان شروع کردیم. تا یک روز قر...