رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

آخرین واکسن گل پسرم

1398/4/8 23:18
نویسنده : مامان منير
151 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان 

که دیگه داری برای خودت مردی می شی

وای فدات بشم ؛ همیشه فکر می کردم کسی که بچه اش میره مدرسه دیگه خیلی بزرگ شده یا ؟؟؟ چه طور بگم انگار دیگه باید آدم عاقلی باشه و سرد و گرم چشیده شده باشه 

و الان که از دو ماه و نیم دیگه تو داری میری مدرسه نمی دونم چنین حسی تو خودم دارم یا نه 😂

ولی بگذریم و بریم سراغ یک مرحله دیگه از مراحل رفتن به مدرسه و اون هم واکسن زدن 

که با توجه به اینکه زمان زدن واکسن یک سالگی رونیا ، مسئول مرکز بهداشت گفت دستت خیلی درد میگیره و درد هم خواهی داشت من هم برنامه ریزی کردم که تو تعطیلاتی که طولانی هست و تو خونه بودیم این کار و انجام بدیدم که این تعطیلات بهترین زمان برای این کار بود که 3 روز تعطیل بودیم.

5 شنبه 8 صبح باهام راهی شدیم ، تو خونه بهت گفت رادی بیا یه چیز بخور که غر غر کردی که نمی خوام و از این حرفا و من هم که نمی خواستم نانا بیدار شه گفتم بریم باشه ولی امان از اینکه رسیدیم خانه بهداشت و مسئولش گفت چون چیزی نخورده واکسن نمی زنم و بره چیزی بخوره چون واکسنش دردناکه و امکان داره ضعف کنه 

منو بگی کارد می زدی خونم در نمیومد و با عصابانیت اومدن بیرون و بهت گفتم خوبت شد حالا این کله صبحی از کجا مغازه باز پیدا کنم 

خلاصه بعد از کمی پیاده روی یک مغازه پیدا کردیم و یک آب میوه و کیک برات خریدم که تازه باز داشتی چونه می زدی که کیک نباشه که دیگه یکم صدای من رفت بالا. بهت گفتم مگه من الاف تو هستم دیروز به خاطر ت مدرسه ات از 7 صبح کنار اتوبان تو ماشین الاف بودم . الان هم روز تعطیلم کله صبح بیدار شدم آوردمت برای واکسن ، نمی خوری باشه . اصلا مدرسه هم نمی خواد بری . خسته ام کردی.

که تو هم سریع ببخشید بخشید می خورم و تندی کیک و آب میوه رو تموم کردی ( راستشو بخوای رادی چند وقتیه که سر غذا خوردن داری کفرمون در میاری یعنی سر هر وعده میایی سر میزی و میگه ااااااااا غذا اینه و بد به زور و با هزار حرص دادن غذا می خوری و به نظرم لاغر به نظر می رسی)

خلاصه رفتیم بالا برای چکاب و واکسن

رادوین جوشقانی - قد 126 سانتی متر - وزن 21 کیلو --- تا حدی لاغر

مسئولش گفت قدش خیلی خوب بلنده ولی وزنش باید بهتر بشه البته زیاد بد نیستا ولی خوب کمی لاغر نشون میده که داغ دل من تازه شد.

بعد هم رفتیم برای زدن واکسن که کمی پسرم گریه کردی و به قول خودت فقط اندازه ای که تو اتاق بودی گریه کردی و دیگه تا اومدی تو سالن اروم شدی. 

البته که دو روزی تب کردی و تا شنبه هم دستت رو به سختی تکون می دادی.

و خدا را هزار مرتبه شکر که این مرحله هم به خیر گذشت.

این رو هم بگم که نانا خیلی دوست داره و این دو روز که تو بی تاب بودی همش دنبالت بود. جالبه که شب که موقع خواب بی تابی می کردی اومد پایین تخت ایستاد صدات کرد دا دا دا دا که تو جواب ندادی بعد تندی اومده به من میگه مامان دا دا . یعنی که به من خبر می داد تو ناراحتی و من باز بیام سراغت. فدای شما دو تا بشم الهی

پسرم نازدونه من 

امیدوارم تمام مراخل زندیگت رو به خوبی و سلامتی پشت سر بذاری 

و ما همیشه کنارت هستیم.

پسندها (1)

نظرات (0)