شب جمعه اول ماه رجب - شب آرزو ها - حضور در امامزاده معصوم(ع)
شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۴ 9:57
پسرم
نمي دونم بايد چه جوري برات بگم
من خدا را خيلي دوست دارم ، همه اميد و اعتماد زندگيم اونه
هميشه ازش مي خوام كه لحظه اي من و به خودم وا نگذاره و دستمو ول نكنه
درسته بنده خيلي خوبي براش نيستم ولي خيلي دوستش مي دارم
تو ماه هاي خدا يكسري ماه ها هستن كه اهميت بيشتري دارن به طوري كه تو روايت اومده كه
رجب ماه خدا ، شعبان ماه پيامبر و رمضان ماه بندگان خداست
حالا اين هفته اولين شب جمعه ماه رجب بود اين شب به شب آروز ها معروفه و ميگن هر چي از خدا بخواي به صلاحت باشه بهت ميده
عصر من و تو خونه تنها بوديم و بابا رضا رفته بود براي دوستش گوسفند قرباني كنه
من هم زنگ زدم خونه ماماني اينا و بابايي گفت اونا رفتن سمت امامزاده معصوم
من هم تندي با بابارضا هماهنگ كردم و من و تو هم راهي شديم
هوا عالي بود و بهاري
قربون پسرم هم برم كه با مامان همكاري لازم و كرد و آماده شد
رفتيم اونجا و شما با ماماني و خاله منا براي زيارت رفتي تو امامزاده
بعدش هم حسابي اونجا بدو بدو بازي كردي و با عمو ابراهيم خوش گذروندي
من هم دم اذان و نماز براي همه حسابي دعا كردم
ماه تو آسمون بود و درخشش خيلي زيبايي داشت و تو هم از ديدنش خيلي خوشت اومده بود
از اون برات هيجان انگيز تر هواپيما ها بودن كه هي از روي آسمون رد مي شدن و تو تو كل مسير ديدت اونا رو دنبال مي كردي
بعد هم از اونجا رفتيم خونه ماماني اينا - كه قبل طبق معمول شما از بس شيطوني كرده بودي از امازاده تا خونه خوابت برد
.....
خدايا تو اين روز ها و شبا خودت مراقب همه بزرگ تر هاي ما باش كه مايه اميد ما هستن
خدايا خودت هواي پسرم و همسرم و داشته باش كه اونا تكه هاي جونه من هستن
خدا يا كمك كن كاري كنم كه ازم راضي باشي
خدايا مراقب خودت باش كه من جز تو خدايي ندارم
خدايا اميدم هميشه به تو و اميدم و نااميد نكن
خدايا بهم صبر بده تادر برابر همه مشكلات دوارم بيارم و قوي باشم
خدايا ممنون كه هميشه كنار ما هستي