تلاش براي تامين آينده
شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۴
جيگر مامان
عمر بابا
مي دوني تو همه چيه ما هستي
براي آينده ات خيلي با بابارضا فكر كرده بوديم كه چي كار كنيم پارسال پول تمام پول عيدي ها و پولي كه موقع تولدت بهمون هديه داده بودن و برات يه حساب 5 ساله باز كرديم و قرار بود اين ورند و هم جور ادامه بديم ولي به نظر من اون كم بود
چون دلم مي خواست تو ،تو آينده از حداقل رفاه بهتري برخوردار باشي
نمي دونم ، هر چي بالا و پايين كردم دلم به اين بيمه هاي عمر راضي نمي شد،سرانجام با هم فكري دوستان و بررسي تو سايت هاي بانكي برات افتتاح حساب گنجينه سپهر رو انتخاب كردم و با بابا مشورت كرديم و قرار شد صبح 5 شنبه بريم برات حساب باز كنيم .
زن عمو مينا گفت كه موجودي اول حساب هر چي بيشتر باشه بانك گفته بهتره
من هم موندم چه كنم چون هنوز حقوق و دريافتي هاي پارسال رو هم نگرفته بودم ولي مثل هميشه خدا با ما بود و ياد قلكت افتادم ، باورم نمي شد پول هاي خورد و كم كمي كه برات ريخته بود حدود 200 خورده اي شده بود ، پاكت عيدي هات رو هم شماردم اونا هم همين حدود بود ، من و بابايي هم هر كدوم 100 گذاشتيم
خدا رو شكر با 600 هزار تومان برات حساب باز كرديم ( مي دونم الان داري مي خندي تو زمان شما 600 تومان پولي به حساب نمياد)
ماهيانه هم 50 هزار تومان بايد برات بذاريم
اميدوراريم خدا كمكمون كنه و بتونيم هر ماه مبلغ و پرداخت كنيم و اين كمكي بشه براي آينده تو كه همه عمر مامان و بابايي
دوست دارم جون مامان
البته اين رو هم بگم كه شما تو بانك تا تونستي آتيش سوزوندي و همه جاي بانك رو فتح كردي از پله هاي طبقه بالاي بانك گرفته تا بخش ميز مدير بانك
كار جالب اين بود كه روي كاغذ شماره رو خط خطي مي كردي و مي دادي به متصدي باجه و اونم هم ازت مي گرفت و تو حسابي ذوق مي كردي
مامان فداي پسرش بشه الهييييييييييييي