دست دستي كردن گل پسرم
با دادن اين گل پسر به من نماد كامل معجزات و نشانه هاي زندگي رو در برابر چشمانم قرار دادي
شب بود مهمون داشتيم
مامان و بابام و خواهرم و همسرش براي عيد ديدني اومده بودن خونه ما
چون ما امسال همش مسافرت بوديم اين مهموني كمي به تاخير افتاده بود
من از سر كار اومده و خسته بودم و بعدش هم مشغول كارهاي خونه شده بودم
وقتي مشغول كار كردم بودم ناگهان ديدم همه دارن مي خندن
اگه گفتي چي شده بود
آره يك هنرنمايي جديد از پسرم
گل پسره نازم مشغول دست دستي كردن بود
نمي دونيد من كه تمام خستگيم از بدنم در رفت
و تندي موبايلمو برداشتم و شروع كردم ازت فيلم گرفتم (۱۷ فروردين۹۳)
ازاين به بعد هم هر وقت برات مي خونم
دست دستي باباش مياد
صداي كفش پاش مياد
...
شروع مي كني تند تندي به دست زدن
من و بابا هم حسابي برات ذوق مي كنيم
جالبش هم اينجاش كه دستاتو كاملا صاف مي كني تا تق تق صدا بده
فداي صداي دستاي كوچيكت بشه مامان