رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

آغاز ماه 5 زندگی

1392/9/23 21:2
نویسنده : مامان منير
130 بازدید
اشتراک گذاری
زروزها می گذرد 

خورشید به دنبال ماه و ماه عاشق دیدار دوباره خورشید 

و در این میان کودکم هر روز بزرگترمی شود.

و من ...

آری من 

این بار جلوی آیینه دیوار اتاق کمی با تامل به خود می نگرم

خنده هایم 

حرف هایم 

کارهایم 

هر چه که می اندیشم کمی با گذشته فرق کرده است 

آری دیدم 

موهایم را 

چندین تار سفید در دریای سیاهی موهایم آشکار شده است

واین بار از دیدن آنها غالفگیر نشدم 

و خنده ای بر لبانم جاری شد 

آری من یک مادر شده ام 

مادری که تمام فکر و ذهنش فرزندش هست و تمام روز و روزگارش سپری کردن لحظه ها با اوست 


رادوینم 

گل پسرم 

میوه عشق آسمانی من 

نماد محبت خدا 

پسرم نازدونه من 

بزرگ شدی 

ماهی دیگر گذشت و پسرم 4 ماه آسمانی را در زمین خاکی خدا گذراند

تغییر کرد 

مرا شناخت 

صدایم را با مفهوم می شنود و با لالایی هایم آرام می شود 

به دنبال خنده هایم با صدایی کودکانه می خندد 

و من با تمام وجودم غرق در ذوق کودکانه می شوم 


بودنت تمام اوج زندگیم است 

گاه دستانت در دست می گیرم و بر آنها بوسه می زنم و به یاد روزهای سختی می افتم که در انتظار بودنت بودم 

همه آنها گذشت و تو در آغوشم هستی 

یاد گرفته ای که وقتی دستانت را می گیرم خودت را سفت می کنی و بلند می شوی و دیگر دوست نداری در طول روز همش دراز بکشی و می خواهی در آغوشم بنشینی و گاه بایستی و دو گام کوتاه برداری

در انتظار مرواریدهای کوچک دهانت هستیم که به خاطر آنها هر روز همه لباست خیس می شود 


پسرم 

تک ستاره آسمان شبم 

مراقب خودت باش

من و بابا همه تلاشمون تو زندگی رفاه و آسایش توست 

دوست داریم 


راستی گلکم  یه چیز دیگه هم یادگرفتی اینکه ناز می کنی و با این کارت دلبری می کنی 

وقتی تو بغلم هستی و یکی ار فاراد خانواده می یا سراغتو با هات حرف می زنه و قربون و صدقه ات میره تو هم یه لب خنده می زنی و سرت رو به حالت خجالت و ناز کردن به سمت من می چرخونی 

و اون موقع است که همه برات ضعف می کنن

دوست دارم تک دونه مامان


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)