رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

پسرم دو ماهه شد

1392/7/21 16:37
نویسنده : مامان منير
259 بازدید
اشتراک گذاری
ای خدا جونم شکرت

من که باورم نمیشه

پسر کوچولوی من دوماه شد

یعنی من دو ماه که یه فرشته کوچولوی ناز تو خونه دارم

خدایا شکرت

....

سلام جون مامان

از دیشب دل نگران امروز بودن

آره پسرم دوماه شد ولی این خوشی با این همراه بود که من باید تو رو برای واکسن می بردم پایگاه آریا.

از دیشب به بابارضا گفتم که با

صبح به همراه بابا رضا رفتیم پایگاه ، اونجا قد و وزنت و گرفتم

قد ۶۱ سانتیمتر و وزنت ۵۶۰۰گرم شده بود و خدا شکر دقیقا روی منحنی رشدت بودی .

بعدش خانم دکتر خواست که تو رو برای واکسن به اتاق دیگه ای ببریم

و من داشتم از دلهره می مردم به همین خاطر کل وقت تو بغل بابا رضا بودی

خدا را شکر بعد زدن آمپول ها فقط یکم گریه کردی و زود آروم شدی

جالب اینجا بود وقتی بغلت کردم تا دیگه گریه نکنی و بهت گفتم مامان جون تموم شد الان میرم خونه

تو همون موقع ساکت شدی ولی چون درد داشتی لباتو ورچیدی و حالت بغض گرفتی ولی دیگه گریه نکردی

و این برای خانم دکتر خیلی جالب بود.

چون یکی از محرک هایی که از من پرسیده بود این بود که تو با صدای من آروم میشی ؟

بعد که این حالت و دید براش تایید شدجواب من.

الان هم که خونه ایم بهت استامینوفن دادم تا تب نکنی و پسر گلم بی حال خوابت برده

گلم ، می دونم درد داشت ولی بزرگ میشی و سالم می مونی

بووووووووووووووووووووووووووس گنده برای پسره نازم

...

وای باورت نمی شه متن بالا را برای ساعت ۱۱ بود می نوشتم که تو با صدای تلفن بیدار شدی و زدی زیر گریه و تا الان بغلم بودی

با گریه تو دلم می خواد خودم هم گریه کنم.

باید برم و بمونم کنارت

خدا کنه زود خوب شی و دردت کم شه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)