رادوين در محرم
باز بوي محرم اومد
بوي لباس مشكي
بوي اسپند و صداي تبل
صداي نوحه ها و زنجيز زني ها و صداي سينه زدن هاي عاشقان امام حسين
نمي تونم از اين حس و حال چه جوري برات بگم
براي ارادتم به آقا امام حسين (ع) و خاندانشه
دلم مي خواد تو رو امام حسيني بار بيار و تو محرم امام براش نوكري كني
همون عشقي كه من به آقا دارم تو وجود تو هم شعله بگيره
امسال سومين محرمي كه پسرم پيش رو داره
دو سال گذشته به نيت سلامتيت تنت لباس علي اصغر كردم
ولي ديگه امسال پسرم بزرگه شده و برات ديگه لباس مشكي گرفتم ، شلوار مشكي هم كه داشتي ، جوراب مشكي هم گرفتم كه پسرم ياد بگيره تو دهه محرم بايد مشكي تنش كنه و براي آقا عزا دار باشي
تو سفر يا هر جا همه شيطنت ها و كارهاتو مي ديدن مي گفتن اين به درد اين مي خوره بره با بابايش مسجد و بعد چايي اون اين مورچه قند به همه بده .
و حالا وقتش شده بود عصري ماماني لطف كرد اومد دنبالت و تو رو با خودش برد مسجد پيش بابايي محفل قرآني ، تا من به كارهام برسم و خونه رو كه بمب توش تركيده بود جمع جور كنم و بعد بيام هيات
و اين هم پسرم
تو راه پله تو در حال خداحافظي با مامان
اين هم پسر با علم امام حسين تو مسجد سيد الشهدا
اين هم آقا رادوين من بغل آقاي فلسفي استاد قرآن مسجد
اين هم گل پسرم در حال دادن قند به آقاياني كه در محفل قراني شركن كردن
اين هم جيگر كوشه مامان
گلم پسرم
همه جونم
يادت باشه تو اين دنيا و اون دنيا هيچ چيز جز نوكري آقا امام حسين (ع) براي ما نمي مونه