رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

رادوين در باغ پرندگان و پارك پرديسان

1394/4/27 23:33
نویسنده : مامان منير
333 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جون مامان 

جيگر طلا 

امروز روز عيد فطر ، عيد بزرگ مسلمان هاست ما هم كه ديشب رفتيم برج ميلاد و حسابي خوش گذشتخندونک 

صبح كه نه دم دماي ظهر بود كه از خواب بيدار شديم و به ماماني اينا زنگ زديم و عيد تبريك گفتيم 

بعد هم بابا رضا پشنهاد داد كه براي عصري بريم باغ پرندگان 

كه من رفتم از توي سايت ساعت كاري و آدرس باغ رو در آوردم و براي ساعت 4 ونيم بود كه راه افتاديم 

دم خونه بابايي اينا تا بقيه حاضر شن و بيان پايين ،عمو ابراهيم پرهام آورده بود پايين و من بغلش كردم تو كه روي صندليت نشسته بودي و هي مي گفتي داداشي بده  ، كه من هم پرهامو گذاشتم روي پات و دو تايي با هم نشسته بوديد روي صندلي و تو براش آواز مي خوندي محبت

فداي شما دو تا بشم كه ان قدر با هم خوبيد 

بعد به سمت پارك راه افتاديم و تو كل راه خوابيدي و من خوشحال بودم كه برسيم اونجا سر حال ميشي

موقع رسيدن ماشين تو پاركينگ پارك كرديم و سوار ماشين هاي ون شديم كه ما رو تا دم باغ رسوند و تا بابا بره بليط بگيره  تو فواره دم باغ رو ديدي و دويدي رفتي تو و مامور باغ هم اجازه داد بابايي بياد تو تا مراقب تو باشه 

و ما هم بيرون ايستاده بوديم و تو هي به سمت ما اشاره مي كردي كه بياييد تو و آبي بازي كنيم .

باغ خيلي زيبا و خوب بود ، پرنده ها هم كه نگو آدم موقع ديدنشون واقعا دهنش باز مي موند كه خدايا چي خلق كردي 

اين هم درياچه وسط پارك كه من داشتم پرنده ها رو برات معرفي مي كردم 

و اين هم پسرم كه بعدش داشت براي بقيه ني ني ها تعريف مي كرد اونچه كه مامان يادش داده 

بعضي رنگ بندي ها واقعا حيرت انگيز بود.

وارد باغ شديم و شروع كرديم به دور زدن ، ديدن پرنده ها برات جالب بود و هي با تعجب نگاهشون مي كردي و مي گفتي جوجو و گاها هم صداي كلاغ در مي آوردي .

تو مسير هم با بابايي براي خودت گشت مي زدي 

تو حين گردش خاله منا و عمو خواستن با پرهام عكس بگيرن و اون و از تو كالاسكه در آوردن و بغل كردن و پسر شيطون من كه خسته شده بود خودش تندي رفت تو كلاسكه پرهام نشست و خنديد.خندونک

البته با تجربه زن عمو مينا ما با خودمون شيشه آب  هم برده بوديم كه خدايي خيلي به كار اومد و همه هي آب خورديم .

و بخشي از مسير رو هم دو تايي تو كالاسكه نشستيد. 

البته اينم بگم تا جايي مي شستيم ، شما دو تا مورچه با هم بغل بابايي بوديد.

يك بخش هم تو پارك بود كه پرنده هاي گرمسير بود كه واقعا زيبا بودن

و تو هم محو تماشاي آنها بودي و اصلا به دوربين كه بابا هي صدات مي كرد اصلا توجه نمي كردي

آخر هاي گردش در پارك هم كه ساعت ديگه حدود 8 شده بود و 3-4 ساعتي بود شما آتيش سوزونده بودي و ديگه نا نداشتي رفتي سوار كالاسكه پرهام شدي و يك شيشه شير هم خوردي و جون گرفتي و دو باره شروع به شيطنت كردي 

بعد از بيرون اومدن از باغ هم ، ماماني گفت شام آورده و قرار شد بريم جايي بخوريم و رفتيم پارك پرديسان 

نكته جالب كه وقتي رسيديم پارك يهو بارون شروع به باريدن كرد كه خدا را شكر زود تموم شد.

و سر شام كه حسابي از دستت مونده بودماااااااااااتعجب

دلت نخواد الان ،ساندويچ مرغ داشتيم كه تو هم عاشقشي ولي كار حرص دربيارت اين بود كه ساندويچ خودتو نمي خوردي - ساندويج من و بابا رو هم نمي خوردي - از ساندويچ بقيه كه بهت مي دادن گاز مي دي و ميگفتي به به - 

بعد شام هم حسابي آتيش سوزوندي - دبه آب رو بر داشته بودي و مي زدي روش و آواز مي خوندي و پرهام هم برات دست مي زد 

قبلش هم خاله با گوشيش برات نانا گذاشته بود و گرفته بودي دست و حسابي مي رقصيدي و ما هم برات دست مي زديم .

بعد شام كه بابا رفت برات شير بياره از توماشين ، تو هم باهاش رفتي ، يك ماشين ديگه آهنگ گذاشته بود ، شاد و با صداي بلند تو هم وسط خيابون شروع كرده بودي به رقصيدن و دور بابا مي چرخيدي كه خيلي جالب بود اين كارت.

از پرهام هم برات بگم كه يك نخود تو دل برو شده دلت مي خواد گاز گازش كني ، شما هم كه همه جوره عاشقشي و داداش داداشي مي گي كه دل آدم ضعف مي ره و با هام كشتي مي گيريد و نخود چي هم بلده چه جوري از دستت فرار كنه . واقعا بازيتون ديدنيه

خلاصه براي ساعت 12 بود كه ديگه راه افتاديم سمت خونه ، هوا هم خيلي بد بود انگار يك توده خاك همه جا رو گرفته بود.

خدا به دادمون برسه با اين اوضاع هوا 

روز خوبي بود و خيلي خوش گذشت

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان زهره
4 مرداد 94 10:05
امیدوارم همیشه شاد باشید ودر تفریح گلم
فریبا
18 مرداد 94 13:53
آخی عزیزکم. چقدر نگاه هات و شیطنت هات شیرینه. همیشه به گردش و شادی