گل پسرم بزرگ شده
سلام عزيز دلم
جيگر مامان
فرشته كوچولوي من كه داري براي خودت تند تندي بزرگ ميشي و كارهاي جديد ياد ميگري و با كارهات دلبري مي كني
براي مهموني همش نگران بودم چون اكثر مهمونا رو خيلي وقت بود كه نديده بودي و مي ترسيدم غريبي كني و بخواي همش كنار من باشي و من نتونم به خوبي از مهمونا پذيرايي كنم و تو هم اذيت بشي ولي خدا را شكر نه اين جور نشد
تو خوب با همه كنار اومدي
يادم مياد بعد شام بود و داشتم تو آشپزخونه تندتند وسايل رو جمع مي كردم كه يهو ياد تو افتادم و به بابارضا گفتم رادوين كوش
باورم نمي شد تو ان قدر مشغول بازي با بچه ها بودي كه حتي سراغ من هم نيومده بودي
داستان بازي كردن با نوشاد هم كه هميشه زيباست
اين سري براتون ماشين هاي يك رنگ آورده بوديم چون هر دو تاي شما ماشين كوچيك آهني قرمز داريد ولي نكته جالب اينجا بود كه شما ها فرق بين ماشين ها را مي فهميديد و براي خواستن اون يكي ماشين گريه مي كرديد.
كه خلاصه آخر اين بار هم مثل بار هاي گذشته دو تا ماشين از نظر ها پنهان شد و معلوم شد بدون اسباب بازي هم با هم خيلي بهتر بازي مي كنيد .
يه چيز بگم بين خودمون باشه هااااااااااا وقتي من يا زن عمو تو اين مواقع ماشين ها رو از شما ها مي گيريم همه مي گن چي كار داريد بچه ان بذار بازي كن جالبه دعواشون ولي من خوشم نمياد شما ها دعوا كنيد و ناراحت باشيد گريه كنيد اون وقت اونا بخندن و لذت ببرن
عاشق دنبال بازي كردن ناتون هستم كه با هم مي دويديد و مي رفتيد لبه بوفه مي شستيد و دوباره تا ته هال مي دويديد با هم ، كه يك بارهم نوشادي افتاد و تو نشستي و نازش كردي و بوسش كردي و اون ساكت شد و دوباره با هم ادامه داديد.
دوست دارم كه تو بين دويدن هات با خودت زمزمه مي كني و شعر هايي كه تو مهد برات مي خونن رو ريتم خوني مي كني.
شب هم با مهسا جون ( دختر پسر عمه بابارضا) حسابي بازي مي كردي و مي رفتي از ته هال مي ايستادي و مي دويدي بغلش و دوباره ازز سر
دوستون دارم مورچه كوچولويهاي سياه وسفيد من
خدا را شكر كه خدا شما دوتا فرشته كوچولو رو به ما داد ان شاا.. هميشه شاد و سرحال باشيد