خبر تو راه بودن پنجمين نوه خانواده جوشقاني
واي پسر نازم
يه چيز بگم برات جالب و باور نكردني
توي اون همه هياهوي مهموني و تو اوج كار هام كه داشتم مي كردم
شنيديم كه دارن ميگن عمه بهناز بارداره
من و بگو فكر كردم دارن شوخي مي كن باهاش و زياد جدي نگرفتم
سر يخچال بودم كه عمه بهاره اومد و تندي گفت فهميدي بهناز بارداره
من هم با لحن شوخي گفتم آره
و اون هم رفت
و من به خيال خودم هنوز اين موضوع رو شوخي فرض مي كردم تا اونجا كه ديدم نه بحث كاملا جدي و عمه بهناز جونت دوباره قرار يك نيني كوچولو براي ما بياره و الان سه ماه بارداره
كه خداييش رو بگم هم خوشحال شدم و هم كمي ناراحت ، ناراحت هم از اون لحاظ كه علي كوچولوي ما هنوز خيلي كوچيكه و به عمه هم خيلي وابسته است و از طرفي هم عمه تو بارداري اولش ديابت بارداري داشت و خيلي اذيت شد و حتي چند شب هم بيمارستان موند كه اميدوارم اين بار بارداري خيلي بهتري داشته باشه
خوب پسرم تبريك و صد تبريك كه داري دوباره پسر دايي ميشي
البته هنوز معلوم نيست كه اين فرشته كوچولو دخمله يا پسمله
هرچي باشه سالم باشه و خدا براي عمه بهناز حفظش كنه
الههههههههههههههههيييييييييييييي امين