رادوين و تناز تو درياچه چيتگر و باغ وحش ارم

سلام جوجه ناز مامان 

امروز پنچ شنبه اي حالمون كمي بهتره و از خوشي ديشب هم كمي سرحاليم 

بابارضا يك دوست قديمي داره كه دوست زمان بچگي هاشه و با هم خاطرات خوبي دارن و حالا  هم گاها باهاشون رفت و آمد داريم 

عمو جواد يك دختر ناز داره به اسم تناز كه حدود يك سال و سه چهار ماه از شما بزرگ تره 

شما دو تا مورچه بيشتر با هم جر و بحث مي كنيد تا بازي به شكل خاص 

تو دوست داري بغلش كني كه اون از اين كار بدش مياد و جيغ مي زنه 

از طرفي هم هر اسباب بازي كه اون بر داره تو ميري ازش مي گيري و اذيتش مي كني 

خلاصه داستاني داريد شما دوتا ..

از اون طرف تا خوردني به يكي تون ميديم براي اون يكي هم مي خواهيد

صبح بابا گفت برنامه بذاريم و با اونا بريم بيرون و زنگ زديم و اونا هم پايه بودن ، رفتيم دنبالشون و راه افتاديم 

البته چون تا برسيم خونه اونا سر ظهر شده بود ديگه و هوا گرم بود (خونه اونا اسلامشهره)

تصميم گرفتيم رفتيم درياچه چيتگر ، 

خيلي جاي خوبي بود و خيلي هواي كنار درياچه عالي بود وللللللللللللللللللي مشكل بزرگ اونجا اين بود كه چون تازه افتتاح شده درختاش كوچيكن و نميشه تو آفتاب اونجا بود به همين خاطر يه دور زديم و از طرفي چون قرار بود عصر بريم باغ و وحش من گفتم براي ناهار هم بريم تو همون محوطه پارك ارم 

كه خدا را شكر هوا اونجا عالي بود 

تو هم خيلي خوب ناهار خوردي و من ازت راضي بودم 

جالب اينجا بود كه مي يومدي به بابارضا ، جوجه كباب رو نشان مي دادي و مي گفتي بده من  و يكي مي گرفتي و مي رفتي روي لبه سكو مي شستي و مي خوردي و دوباره مي يومدي سراغمون 

و  بدترين اتفاق امروز

من موقع غذا ديدم شلوارك كمي خيس شده به بابا گفتم رادوين پس داده ، همه گفتن نهههههههه داره بازي مي كنه حتما خيس شده ، اما چشمت روز بد نبينه ، بابا برد دست و صورتت بشوره ، باز هم متوجه نشده بود ، اومد ديدم  وااااااااااااااااااااااااااي پاهات كثيفه و اوضاع نابود بود 

و براي اولين بار من مجبور شدم شما رو تو سرويس بهداشتي عمومي پارك بشورم كه خدا را شكر سرويس بهداشتي هاش تميز بودااااااا

ولي بد تجربه اي بوداااااااااااااااااا

عصر هم همه با هم رفتيم باغ و وحش  برات بگم كه تو يك سال بليط باغ وحش 2000 تومان گران شده بود 

پارسال كه اومديم و اولين عكس شما رو تو اينجا گرفتيم 4000 تومان بود و اينبار 6000 تومان شده بود

حالا بماند زماني كه داري مي خوني اين مطالب و چه قدر شده باشه

ديدن حيوانان برات خيلي جالب بود از همه بيشتر از فيل خوشت اومده بود بهش مي گفتي بيا و به مربي فيل مي گفتي عمو بده به من ، فيل رو ازش مي خواستي 

به شير هم مي گفتي مييو ميو - بنده خدا برا يخودش سلطان جنگل تو با گربه يكيش كردي

خلاصه روز خوبي بود 

البته اونجا ماشين بازي هم سوار شدي و خيلي لذت بردي كه مهمون عمو جواد بودي 

خدا را شكر آخر هفته خوبي بود 

براي جمعه هم حال هردومون بهتر بود 

البته من كمي استرس شنبه رو داشتم كه بعد سه روز كه تو مهد نرفتي ، دوباره اذيت نشي كه خدا را شكر صبح كمي نق زدي ولي ظهر بدون گريه اومدي بغل من