رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

پارك پل طبيعت كجا و آخر رسيديم به پارك پرواز با عمو و زن عمو

1394/3/17 9:53
نویسنده : مامان منير
192 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر من 

باز هم خرداد اومد و تعطيلات نيمه خرداد كه من عاشقشم كه ميشه يك روز بيشتر كنار تو باشم 

البته از لحاظ اوضاع بدني اين هفته من خيلي داغون بودم و دستم به خصوص خيلي اذيتم مي كرد از اون بدتر هم كه هر دوي ما گرما زده شده بوديم و اوضاع كمي داغون بود 

طوري كه سه شنبه كه رسيديم خونه من دستم خيلي درد مي كرد برگشتنه هم مونديم تو ترافيك  و دستم نابود بود ديگه  ، رسيديم خونه و تو هم پيف كردي و تا من اومدم به خودم بجنبم ، ديگه نابود شد ديگه همه لباس هات و رو فرشي .........

يعني رسما مردما ديگه داشت اشكم در مي يومد  كه تا همه جا رو تميز كنم و از درد به خودم مي پيچيدم

چهار شنبه صبح بابا ديد كه حال من تعريفي نداره و بي خيال بيرون رفتن شديم و گفتيم براي عصر بريم باغ پرندگان كه زن عمو زنگ زد و قرار شد با هم بريم عصري پل طبيعت و تمام بساط شام رو هم آماده كرد 

كه تا رسيديم  به پارك آن قدر تو ترافيك مونديم و از شانس هوا ابري شد و بارون باريد و خلاصه بگم تمام چيزاي بد اتفاق افتاد و وقتي هم به پارك رسيديم به خاطر شلوغي خيابان منتهي به پارك رو بسته بودن  و راهمون هم ندادن و چاره اي نداشتيم به جز اينكه  بريم يه پارك ديگه 

كه قرار شد بريم پارك لاله  كه با توجه به اينكه آقاي پليس لطف كرد و ورودي اتوبان رو اشتباه به ما گفت بي خيال شديم  و  سر از پارك پرواز در آورديم و داستان اونجا رفتمون هم جالب شد و هم ديگه رو گم كرديم و از طرفي هم شارژ موبايل عمو و زن عمو تمام شد و خلاصهههههههههه

داستاني بود تا به يك جا رسيديم 

ولي خدا را شكر بعد از بارش اون بارون هوا حسابي عالي شده بود حتي كمي سرد 

به طوري كه من آخرش سوئي شرت تو رو تنت كردم 

با نوشاد حسابي بازي كرديد 

خدايي بگم دو تا بي كله هستيد ، سر مي اندازيد زير و تو چمن ها مي ريداااااااااا بدون اينكه به پشت سرتون توجه داشته باشيد

بابا و عمو داود هم همش دنبالتون بود

سر شام هم بشقاب گوجه ها جلوت بود انگار تو بهشت بودي و تند تند داشتي مي خوردي و لذت مي بردي 

خلاصه شب خيلي خوبي بود 

تا رسيديم به ماشين خوابيدي و تا صبح يك كله خوابت برد

دست زن عمو هم درد نكنه شامش عالي بود و خيلي خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)