پايان 22 ماهگي گل پسرم
سلام همه جون مامان
يك ماه ديگه هم گذشت و پسر من بزرگ تر شد
اين ماه ، ماه متفاوتي بود چون كه جون مامان از اين ماه رفت مهد كودك و دوران جديدي از زندگيشو شروع كرد
گل پسرم خيلي دوستدارم
عاشقتم و از نگاه كردن به كارهات لذت مي برم
و اينكه مي بينم داري بزرگ مي شي و هر روز كارهاي تازه تري انجام ميدي
مامان فدات شه قدت هم بلند شده و ديگه چيزي از دستت روي ميز ها يا كابينت ها در امان نيست و به هر چي بخواي مي رسي
دامنه واژه هات هم خيلي بيشتر شده البته تو مهموني ها و تو جمع هاي شلوغ شيطنتت نمي زاره چيزي بگي
ولي تا يك چيزي رو بخواي با لحن خاصي مي گي بده من يا ما منه يعني ماله منه
عاشق بستني هستي و خودت خيلي خوشگل بستي ليواني ها رو قاشق قاشق مي خوري و وقتي يكي ميگي به من هم بده و نخواي بدي با عصبانيت همچين اهي مي گي كه نگو
اين ماه هم براي چكاب رفتيم پيش دكتر
كه شما حسابي جهود بازي در آوردي و از در آسانسور كه اومديم بيرون تا در مطب رو ديدي زدي زير گريه ،موقع وزن كشي هم كه روي ترازو بند نشدي و آخر هم وزن دقيقت معلوم نشد ، براي قد هم آخ گريه كردي ولي 88 شده بودي وطوري عرق مي ريختي و از شدت هيجان لپ هات سرخ شده بود كه دكتر فكر كرد تب داري
خلاصه دكتر ازت راضي بود و بهت گفت رادوين جان فقط كمي كمتر بدو ، بذار يكم گوشت بگيري
برات هم چكاب پايان دو سالگي نوشت و گفت براي نيمه شهريور بياييد.
عشق مامان خيلي دوست دارم
عاشق اين كارت هستم كه تا بابا تا مياد تكون بخوره دنبالش گريه مي كني و مي خواي همه جا باهاش بري
اون هم عاشقانه دوست داره و تو رو با خودش مي بره
يه چيز بگم باورت نميشه 5 شنبه اي از خونه ماماني اينا برگشتيم تو گير دادي كه بستني مي خواي بابا هم رفت كه برات بگيره و تو هم گريه كه باهاش بري ، نكته اينجا بود كه ساعت يك نصفه شب بود و بابا به خاطر تو حاضر شده بود با همه خستگيش بره بيرون دوباره
بازم ميگم خدا را شكر ما صاحب بهترين بابا و همسر دنيا هستيم كه خيلي دوست داشتي هست