يك روز پدر و پسري
جمعه اول خرداد 94
سلام جونم
امروز روز پدر و پسره و قراره با هم باشيد و من هم صبح با ماماني و خاله مناو پرهامي رفتيم خونه خاله اعظم سفره حضرت ابوالفضل و براي ساعت 4 بود كه برگشتم ، شما هم دو تايي با هم حسابي خوش گذرونده بوديد ، عصري هم با بابا رفتيم پارك و يه دور زديم
راستشو بخواي خيلي نگرانم ، استرس تمام جونمو گرفته فردا براي اولين بار مي خوام ببرمت مهد ، نمي دونم چي ميشه ،خيلي برام سخته ، حتي فكر كردن بهش هم برام تا الان سخت بوده چه برسه حالا كه مي خوام عمليش كنم.
تا الان چند بار وسايلتو چك كردم و هي نگاه كردم كه مبادا چيزي كم باشه
خدا يا خودت فردا و فرداها رو به خير بگذرون
ميوه دلم و به تو مي سپارم خدا جون ، خودت نگهدارش باش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی