حساسيت پسرم به داروي سفكسيم و تزريق اولين آمپول
21 ارديبهشت93
همه جون مامان
اين هفته هفته سختي براي همه مون بود
براي هر كدوم به يك دليل
اول اينكه بيشترش تو مريض بودي و من و بابارضا همش نگرانت بوديم
بعد هم كه يك شنبه اي تمام تنت لكه هاي قرمز زد بيرون شب قبلش چند تا تو ناحيه كمري پوشك بود كه ما احتما داديم به خاطر گرما غرق سوز شدي
بعد ظهر ماماني فريده گفت كه تو تنت هم ريخته و قرار شد بهتون خنكي بده
آخ يادم رفت بگم اين هفته مامانم اينا و خاله منااينا رفتن مشهد تو روز شنبه اي با من اومدي اداره و الان دو روز كه ميري پيش ماماني فريده اينا مي موني
بعد كه من ظهر رفتم آوردمت از ديدن اون هم لكه تعجب كردم ولي دم غروبي بود ديدم همين جور داره زياد ميشه اول گفتم شايد چون خنكي خوردي داره ميريزه بيرون اما ساعت 9 بود كه ديدم زير گلو كمي هم تو پيشونيت داره سرخ ميشه ،تو هم كمي بي تابي مي كردي ، آخر به بابارضا گفتم نكنه چيز ديگه ايش باشه اين همه بي تابه
خلاصه تندي لباس پوشيدم و راه افتاديم و سريع خودمونو به بيمارستان بابك رسونديم و متخصص اطفال اومد شما رو ديد و گفت اينا كهير و براي حساسيت وطي بررسي هاي كه كرد فهميديم شما به داروي سفكسيم كه چند روز قبل دكتر به خاطر تب كردنت بهت داده بود حساسيت نشون دادي و قرار شد ديگه هيچ وقت از اون دارو نخوري.
از همه بد تر هم برات يك آمپول هم نوشت كه بيشتراز تو من دلهره داشتم ،درسته تا امروز چند تا واكسن زدي بودي ولي تا حالا تزريق عضلاني نداشتي .
من كه دلشونداشتم اونجا باشم ولي چون تو مطب بغل بابارضا بودي ، ديگه حاضر نبودي بري بغلش و بالاجبار خودم براي آمپول بردمت
ان قدر استرس داشتم كم مونده بود پابه پا يتو من هم گريه كنم ، به خانمه گفتم كه تو تاحالا آمپول نزدي و من نمي دونم بايد چي كار كنم
جالب اينجا بود كه آمپولتو ايستاده زد
از من خواست تو رو بغل كنم و پاهات رو بين پاهام سفت نگه دارم تا تكون ندي و بعد برات آمپول رو زد
تو هم چون تو بغلم بودي اصلا تكون نخوردي و فقط سفت منو چسبيدي
خدا را شكر صبح هم به نظرم لكه ها كمتر شده بود