رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

پايان نهم ماهگي و آغاز دهمين ماه زندگي پسرم

1393/2/29 10:10
نویسنده : مامان منير
173 بازدید
اشتراک گذاری

اول خدا را شكر بعدش

 

 سلام به تمام هستي مامان

باورم نميشه سه ماه ديگه پسر من يك ساله ميشه

خدا جونم ازت خيلي ممنون هستم كه اين مورچه كوچولو رو بهم دادي كه الان تمام جون و اميد من و باباشه

كه همه تو وصف اين گل پسر مي گن

رادوين

 دو تا چشم و يك خنده

كه مامان فداي خنده هاش بشه كه يه رديف لثه ميريزه بيرون و هنوز بي دندونه

 


ولي باز آغاز يك ماه جديد و داستان چكاب رفتن ما پيش دكتر

 

آي رادوين مادر نمي دوني چه ميكشم من

از يك هقته قبل  از اين كه برات وقت دكتر بگيرم استرس دارن تا روزي كه بايد بريم و تا وقتي كه تو رو روي ترازو مي زارم

اين بار بابارضا خونه بود و سه تايي با هم رفتيم

خداراشكر مطب خلوت بود تا رسيدم گفت بريم براي اندازه

دل تو دلم نبود

گذاشتمت روي تزارو.......................

....................................

مغزم براي چند ثانيه هنگ كرد

۷۹۸۰ گرم ........... يعني تنها ۴۰ گرم وزن اضافه كرده بودي

ولي خدا راشكر قد ۷۴.۵ شده بود و دور سرت هم زياد شده بود

ولي وزنت ،،،،،،،،،، چيزي كه من و خيلي درگيرخودش كرده .....

رفتيم پيش دكتر و بعد از معاينات و يه عالمه سوال كه از ما پرسيد برات آزمايش ادرار نوشت كه خيالش از همه جهت راحت شه (امروز جوابش حاضر ميشه خدا كنه چيزي نباشه)

و براي حساسيت هم دارو داد كه خدا شكر بعد ۳ روز صداي خس خس سينه ات افتاد و كيپي بيني ات هم بر طرف شد .

البته برات برنامه غذايي داد. گفت نبايد به زور بهش غذا بديد و بايد طوري گرسنه بمونه كه با ديدن ظرف غذا به هيجان بياد و خودش بياد سمت غذا

گفت هر ۴ ساعت غذا بخوري بعدش شير و اگر نخوردي ۲ ساعت بعد شير و بعد از شير ۴ ساعت كه گذشت دوباره غذا

البته الان مشكلمون خدا را شكر ، گوش شيطون كر با غذا خوردن حل شده و داري طي اين برنامه بدون مشكل مي خوري و حالا با شير داستان داريم

يعني هر روز يه جور برام قر ميايي

يه روز با شيشه خوب مي خوري يه روز لب به شيشه نمي زني و حتي آب هم نميخوري

يه روز با انواع استكان و فنجان و ليوان بهت شير مي دم

يه روز قاشق قاشق

خلاصه بالاخره يه چيزي هست كه من باهاش درگير باشييييييييييم.

خوب از اينا بگذريم

 

پسرم علاقه خاصي به ماست داري و از اون مهم تر نون بربري

ماماني هم برات كاچي درست كرد كه خيلي خوشت اومد

بابا رضا برات حليم خريد كه خدا را شكر خوب خوردي

سيب زميني سرخ كرده هم دوست داري

راستي بهت از آبگوشت كله پاچه هم دادم هم چين خوشت اومده بود قيافه ات ديدن داشت موقع جمع كردن سفره غذا كه مثل آدم چرك و كثيف شده بودي

من عاشقتم

تو بخور ، سالم باش

اشكال نداره من صد بار لباس ها تو › تو روز عوض مي كنم

 

پسسسسسسسسسرم تو تمام دليل زندگي من و بابايي اين و هميشه بدون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)