آغاز يك شيطنت جديد
خوبي تمام جون مامان
همه هستي من
تنها اميد بودنم و زندگي من و بابارضا
كاش مي دونستي چه قدر برام عزيزي
خوب نازدونه من اين هفته كه تموم شه ماه نهم از زندگي رو هم پشت سر مي زاري و هر روز به رسيدن به يك سالگي نزديك تر ميشي
و من باورم نميشه اين روزا با همه خوشي و گاهي هم سختي هاش داره به اين سرعت مي گذره
تو اين مدت تو هم خيلي تغيير كردي
توي سينه خيز رفتن سرعتت خيلي خوب شده و سريع خودتو به همه جا مي رسوني
البته اگه حوصله نداشته باشي سريع شروع مي كني به غر غر كردن تا اون چيزي رو كه مي خواهي بهت بديم.
مقدمه اي هم از چهار دست پا رو هم شروع كردي ، زانو ها رو خم مي كني و رو دستا بلند مي شي ولي تا مي آيي شروع به حركت كني يا پخش زمين ميشي يا به يك سمت غلت مي خوري
اصل مطلب و بگم كه حسابي خوردني شدي
يه كار ديگه هم كه خيلي دوست داري اينكه دستاتو بگيرم و راه بري
البته با اين كارت كمر همه رو داغون مي كني
خخخخخخخخ من هم ميگم خوب بچه ام بازي مي خواد نوبتي راه ببريدش
جالب هم اينجاست كه تا از زير بغلهات مي گيرن با دستاي كوچيكت دستاشو كنار ميزني و مي فهموني كه از سر دستات تو رو بگيرن چون اين طوري راحت تر و تندتر مي توني راه بري
عاشق سفره شدي و تا سفره پهن ميشه در هر حالتي باشي خودتو سر سفره ميرسوني و دست تو تو كاسه ماست يا ظرف خورشت و بالاخره يه جوري سفره رو بهم ميزني
فقط از خدا مي خوام تو رو برام سالم نگه داره كه همه چي زندگي ما با تو رنگ ميگيره