اولین گردش در باغ وحش
قند عسل من
هفته پیش تو یک تصمیم اتفاقی قرار گذاشتیم و رفتیم باغ وحش ارم
خاله منا و عمو ابراهیم که پایه بودن و با ما اومدن
آخه راستشو بخواهی مامانی و بابایی با هم رفتن مسافرت و قتی اونا نباشن ما واقعا می مونیم چی کار کنیم .
تو کل گردش تو باغ وحش شما خواب بودید و من و بابا هم کالاسکتو می ذاشتیم جلو قفس ها و ازت عکس می گرفتیم .
موقع یکه داشتیم دیگه می یومدیم بیرون تو تازه بیدار شدی بهمین خاطر بابا رضا به مامور باغ وحش انعام داد و اون یه بچه آهو و خرگوش اورد تا ما با اونا عکس بگیریم.
وقتی که خاله منا خرگوش و گرفت سمت تو تا بابارضا ازت عکس بگیره ، خرگوشه دستاشو رو لباس تو کشید تو هم که اصلا خوشت نیومد و تازه هم از خواب بیدار شده بودی با دست زدی تو صورت خرگوشه
و من هم دیگه نذارشتم عکس بگیرن ازت چون ترسیدم خرگوشه یهو چنگت بزنه .
خلاصه امروز روز خوبی بود برامون هوا هم ابری و عالی بود
یه جورایی مثل هوای شمال شده بود.
پسرم دلم می خواد زودتر بزرگ شی و ببرمت باغ وحش همه حیوون ها رو نشونت بدم.