بوس از طرف بابا رضا
خوبي جيگرم
اين چند روز هواي تهران خيلي آلوده بود. من دو روز مرخصي گرفتم و بعدشم كه آخر هفته بود و از شانس هم زد و شنبه هم تعطيل شد . با اجازتون ۵ روز مهمون خونه مامان بزرگ و بابا بزرگت بوديم .
شب جمعه اي حضورتو به طور رسمي تو خونه اعلام كرديم ، بيچاره بابا رضات ساعت ۹ و نيم شب مجبور شد بره برا همه شيريني بخره
خاله منا و عمو ابراهيم از اينكه تو مي آيي پيشمون خيلي خوشحال شدن .
ني ني ناز دونه خيلي مراقب خودت باش.
من دارم تمام سعي خودمو مي كنم ، به خدا تو اين هوا پامو از خونه بيرون نذاشتم كه نكنه تو حالت بد شه .
اين تهوع دوره بارداري هم شروع شده و حالم يكم قاطي و پاتي كرده ولي چون مي دونم تو پيشمي تحملش برام راحت تر مي شه .
قند عسل مامان
تمام جون نفسم
بدون خيلي دوست دارم ، راستي امروز ۷ هفته ات هست .
دوست دارممممممممممم هوارتا
راستي بابا رضا گفته يه بوس گنده هم از طرفه اون بذارم ، فكر كنم يه جوراي عاشقته
همه فكر و ذهنم تويي جيگر