تولد پسر عمو نوشاد
سلام گل پسرم
بهت تبريك مي گم
پسر عموت دنيا اومد
آره نوشاد جون كه قرار بود 19 مهر ماه دنيا بياد تو يك حركت غافلگيرانه 3 مهر ساعت 23.45 دقيقه دنيا اومد.
آره زن عمو عصري زنگ زد و گفت حالش خوب نيست ،منم كه با شنيدن شرح حالش كمي دچار استرس شدم بهش گفتم حتما به دكترش زنگ بزنه و بهم خبر بده
بعد حدود دو ساعت ديدم خبري ازشون نشد و به بابا رضا گفتم بيا يه زنگ بزنيم ببينيم مينا چي شد كه تو هم موقع عمو داود زنگ زد و گفت ما رفتيم بيمارستان و دكتر گفته نيني همين الان دنيا مي ياد
ما هم كه تو اون موقع شب به كسي دسترسي نداشتيم فقط به ماماني زنگ زديم كه حاضر بشه و بعد من ساك تو رو برداشتم و هرچي كه فكر كردم احتمالا لازم داري ريختم توش و رفتيم بيمارستان
جالب اينجاست كه تو عادت داري شبا تا ساعت 2 يا 3 بيدار باشي به خاطر همين كاملا سرحال بودي
وقتي رسيديدم بيمارستان تو كنجكاوانه همه جا رو نگاه مي كردي و همه پرستارها كه اون موقع شب خسته بودن با ديدن تو هيجان زده مي شدن و مي گفتن اين اينجا چي كار ميكنه
خوب خدا شكر نيني دنيا اومدو حال زن عمو خوب بود ولي نوشاد كوچولو به خاطر اينكه زود دنيا اومده بود بايد تو nicu تو بخش ويژه بمونه و ما نتونستيم اونو ببينيم .
فرداش هم براي ملاقات و ترخيص زن عمو رفتيم
امروز هم از صبح رفتيم خونه بابا غلام اينا ديدن زن عمو و تا شب اونجا بوديم و همه حسابي باهات بازي كردن
مي دوني مهم ترين چيز چي بود گل پسرم
وقتي قرار بود تو دنيا بيايي دوستم محبوبه بهم گفت فقط دعا ميكنم برات تا با نيني با هم بياييد خونه. اون موقع منظورش برام قابل درك نبود ،بعد هم كه تو باهام اومدي خونه
تازه ديروز وقتيكه زن عمو رو ترخيص كرديم و نوشاد موند تو بيمارستان و اون داشت تنها مي يومدن فهميدم كه موضوع از چه قراره
به نظرم اين بالاترين عذاب و يا شايد وحشتناك ترين دردي كه مي توني به يه مادر بدي
اونو از بچه اش جدا كني
فكرش مو نو داغون مي كنه چه بشه براي آدم اتفاق بيافته
خدا را شكر مي كنم كه تو سالم و سلامت كنارمي
خدايا همه نيني ها رو خودت مراقبت كن
پسر كوچولوي ما رو هم زودتر خوب كن و به خونه بفرست
الهههههههههههههههي امين