رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

روز ميلاد

1392/6/10 18:23
نویسنده : مامان منير
195 بازدید
اشتراک گذاری
مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است
پسرم خاطرات اين روزها را با كمي تاخير برات مي نويسم

چون هم اين چند وقت حالم زياد رو به راه نبود و هم خونه نبودم و دسترسي به اينترنت نداشتم .

پس حالا بر مي گرديم به عقب

روز 21 مرداد

ساعت 7 صبح به همراه بابا رضا و بابام و مامانم رسيديم بيمارستان ابن سينا ، طي قرار قبلي من ساعت 9 صبح وقت زايمان داشتم .

ساعت 8 منو بردن تو و كارهاي لازم  براي تولد نازدونه من رو شروع كردن

راستشو بخواي كمي مي ترسيدم

بابارضا و مامانم تا دم اتاق عمل اومدن 

اونجا يه عالمه ازم سوال پرسيدن و بعد صداي قلب تو رو گوش دادن و يه سرم بهم وصل كردن و گفتن روي تخت دراز بكش

حدود يك ساعتي طول كشيد كه من تو بخش بودم و اين يك ساعت زمان نمي گذشت

به هرچي كه كه فكر كني ، تو ذهنم اومد و رفت

خلاصه ساعت پنج دقيقه به 9 رفتيم به سوي اتاق عمل 

دلهره اي داشتم كه نگو و نپرس 

آخه من تا حالا اتاق عمل نرفته بودم

ضمنا هنوز هم تصميم نگرفته بودم كه بيهوشي كامل بشم و يا بي حسي موضعي




پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)