اولین روپوش مدرسه - مدرسه مدرسه ما داریم می آییم

سلام همه جونم 

که خدا می دونه که من چه قدر برای رفتن به مدرسه تو اضطراب دارم 

باورت نمیشه الان دارم فکر می کنم باید زنگ های تفریح برات چی بزارم تو کیفت بخوری ؟ آیا می خوری ؟ گشنه نمونی ؟ و .....

قبلا تو ذهنم بود که شهریور حتما شبا رو خیلی زودتر بخوابیم تا صبح زود بیدار شیم و توخوه صبحونه بخوریم تا تو عادت کنی که چشمت روز بد نبینه از قبل هم داری دیر تر می خوابی . به خصوص الامه که هیات هم میریم.

از طرفی هم دغدغه هایی که برای رفت و آمدت داشتم که سرویس رو چی کار کنم ؟ چه جوری شما ها رو سوار سرویس می کنن؟ راننده رو پیدا می کنی ؟ اینم بگمااااااا که خرداد فرم سرویس رو برات تکمیل کرده بودم😁

خلاصه کنم برات 

امروز صبح پا شدم رفتم مدرسه 

خدا را شکر خانم زمانی معاون آموزشی مدرسه همیشه صبح زود میاد و تونستم اول وقت مدرسه باشم.

وای خدایی جون روپوش پسرم رو تحویل گرفتم. آبی تیره با یقه چارخونه . رنگش خوبه ، نمی دونم یه حس خوب بهم داد .البته فدات بشم که اصلا هیچ ذوقی نشون ندادی که باز کنی و ببینی من هم خیلی عجله داشتم ترحیج دادم تند تند بقیه سوال هامو بپرسم.

اول از همه از برنامه ساعتها و زنگ تفریح ها عکس گرفتم.

بعد هم خانم زمانی خیالم رو راحت کرد که همون روز اول بچه ها تو حیاط صف می شن و با راننده سرویس آشنا می شن و بعد میرن سوار می شن.

توضیحاتی هم در مورد مدرسه داد.

موقع خروج هم مدیر مدرسه رو دیدم که تو رو بغل کرد و من باهاش احوال پرسی کردم و ابراز ناراحتی کردم بابت اینکه ایشون دارن از این مدرسه می رم و به ما نوید اینو داد که یه مدیر خیلی خوب داره میاد.

راستشو بخوای موقعی هم که مهد کودک رفتی ، همونی که ثبت نام کردیم مدیر عوض شد. انگار قسمته همه جا با مدیریت جدید وارد شیم.

خلاصه از مدرسه راهی شدیم و قرار شد برای بقیه چیزا مدرسه بهمون زنگ بزنه.

با توجه به محرم هم احتمالا از جشن شکوفه ها و اینا خبری نیست.

تندی سوار ماشین شدیم تا تو رو برسونم مهد و هم من بتونم بدون تاخیر به اداره برسم.

اینم صبح امروز ما