تو تنها مامان منی
سلام نازدونه من
گل پسرم
که جونم به جونت وصله.
هر روز هم داری دوست داشتنی تر میشی و گاها دلم می خواد بیام بچلونمت و گازت بزنم.
دیروز بهم میگی مامان می دونی ؟؟ گفتم چی ؟؟ گفتی تو تنها مامان منی. تو مامان منیر منی . من عاشقتم.
فدای تو پسر ناز بشم که بلدی برای مامان دلبری کنی.
بهم میگی من سورتمه تا حالا سوار نشدم. می گم منم سوار نشدم. میای بغلم می کنی و میگی عزیزم تو نینی داری برات خطرناکه.
عاشقتم وقتی خسته و نالان روی صندلی ولو میشم . با دستای باز میای سمت منو بغلم می کنی و میگی دوست دارم.
یا یه سری کار خودت انجام می دی و با حس توانمندی کامل میگی مامان ببین این کارها رو برات انجام دادم. تو خسته ای.
وای که دوست دارم.
بذار از یه حس خوب برات بگم.
وقتی کوچیک بودی و دستاتو می گرفتم تو دستم . دستای کوچیک تو دستم گم می شد. ولی الان بزرگ شدن دستاتو تو دستم حس می کنم. گرمایی که تو دستام می پیچیه و فشاری که گاها با دستات به دستم میاری و فدای بزرگ شدنت بشم.
آخ که منتظر تولد آبجی هستی.
بهم میگی مامان من می خوام بهش بگم آبجی. نمی خوام بگم خواهرا.
می گم خوبه. اونم وقتی یاد گرفت حرف بزنه بهت میگه داداشی. تو هم ذوق می کنی و می خندی.
بعد میری تقویم و میاری و ازم می خوای دوباره روزی که نینی دنیا میاد بهت نشون بدم و باز با هم روزا رو تا اون روز بشمریم.
وقتی بهت می گم، منتظری آبجی بیاد. میگی اره می خوام بیاد پیش من باشه و منم ببینمش
امیدوارم بتونید برای هم بهترین خواهر و برادر دنیا باشید.
گل پسرم . ناز دخترم
دوستون دارم