رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

بازگشت از سفر نوروزي و باز بيمارستان اختر

1396/1/4 23:04
نویسنده : مامان منير
141 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازدونه من

در آخرين لحظات سفر نوروزي شما باز شاهكاري از خودت نشون دادي 

و شب آخر در حين بازي با اميررضا روي لحاف و تشك هاي پهن شده خوردي زمين و دستت درد گرفت و زدي زير گريه 

من همون موقع انگشتاتو نگاه كردم و چيزي نديدم و با اين حال گرفتم زير آب يخ و چون ديگه دير وقت بود و حدود ساعت يك شب بردمت خوابودمت

و چشم روز بد نبينه 

صبح كه بيدارت كردم كه بلند شي و مي خواستم وسايل رو جمع كنم كه به سمت تهران راه بيافتيم ديدم بله 

آنچه نبايد بشه شده 

انگشت كوچيك دست راستت دو بند پاييني باد كرده و كبود شده و اشك و داد شما هم بماند كه تا چيزي بهش مي خورد مي رفت بالا 

و از طرفي هم همش بهونه مي گرفتي

خلاصه 

براي ساعت 11 بود كه ديگه به سمت تهران راه افتاديم و خدا را شكر تو كل راه هم شما خوابيدي و نزديكاي سد كرج بود كه ديگه از خواب بيدار شدي و كلا دستت ثابت بود 

بعد هم با دستت چپ خوراكي خوردي 

وقتي هم به تهران رسيديم بابارضا كه حسابي نگران شما بود و خاطره شكستن دستت رو هم داشتيم ، ديگه خونه نرفت و مستقيم رفتيم بيمارستان اختر 

كه خدا را شكر ان قدر خلوت بود بايد دنبال پذيرش و دكتر و راديولوژي مي گشتيم تا بيان شما را ببينن

بعد از طي همه اين مراحل خدا را شكر انگشتت نشكسته بود و تاندون ها هم آسيب نديده بود تنها گفت صفحات رشد آسيب شده و ضرب خورده و برات آتل آلومينيوني بست و ما راهي خونه شديم و قرار شد تا يك هفته تا 10 روز اين آتل همراه تعطيلات عيد ما باشه 

 

يه چيز بگم خنده :

دكتر بندهاي انگشتت رو فشار مي داد كه تو بگي كجا درد داره و وقتي مي پرسيد تو مي گفتي نه درد نداره 

دكتر تعجب كرده بود كه چرا درد نداري ؟

من بهش گفتم دكتر به حرفش نگاه نكنيد به چهره اش نگاه كنيد 

جالب بود از درد اخمات مي رفت تو هم ولي مي گفتي هيچي نيست 

دكتره مي گفت يا خدا اين از الان اين همه تو داره خدا به دادتون برسه 

و بعد بابا داستان شكستن دستت كه حاضر بودي بياري بالا كه از بيمارستان بريم و براش تعريف كرد و بنده خدا حسابي جا خورده بود

آتيش پاره مامان

فداي چشمان سياهت بشم 

تو  رو خدا مراقب خودت باش

من و بابا هميشه دوست داريم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان گل پسر
15 فروردین 96 8:33
سلام عزیزم. خوبین؟ شما کجایین اخه؟ چرا خبری نیست ازتون. بمیرم واسه گل پسر. انشالا زود خوب شه. همیشه سلامت باشید