اثاث كشي و تخليه خونه
رادوينم همه جونم
عشق مامان
سلام
اين چند وقت حسابي درگير بوديم
بميرم براي بابا كه همش دنبال كارهاي بانكي ،بنگاه ، محضر ،شهرداري ،ماليات و ... خلاصه همش يه پاش سر كار و يه پاش هم بيرون دنبال اين كار ها بود.
عصر ها هم كه ميومد خونه البته عصر چه عرض كنم اين چند وقت همش 8 - 9 مياد خونه و بعد هم كمك به من تو بسته بندي وسايل خونه
البته به حق بگم مامانم و عمو ابراهيم هم خيلي به ما كمك كردن تو اين جابه جايي
با توجه به اينكه چرخ روزگار گشت و براي هم خريدار خونه ما و هم اوني كه ما ازش خريديم
اين وسط كمي سر ما بي كلاه موند و ما مجبوريم براي چند وقتي وسايلمون رو بذاريم تو پاركينگ تا خونه جديد رو تحويل بگيرم
سر همين ديگه شنبه يك سري كارتن ها و وسايل رو بابا و عمو ابراهيم بردن
و سه شنبه هم من و بابا مرخصي گرفتيم و خونه بوديم و حدود 90 در صد وسايل رو جمع كرديم و برديم پاركينگ
فداي پسرم بشم كه تا تونستي تو حين كار كردن هاي ما آتيش سوزوندي و هر كاري دلت خواست كردي
قربونت برم كه تا مي يومدن در كارتن ها رو ببندم مي يومدي كه من بلدم چسب ببرم و قيچي رو مي دادم بهت و البته گاها هم عجله داشتم و بهت نمي دادم و تو هم مي گفتي دوست ندارم بده ديگه آخه من بلدم
بعد هم كه روي كارتن رو مي نوشتم بعدش ماژيك رو مي گرفتي و برام چند تا شكل تو هم مي كشيدي كه مثلا تو هم روي اونا رو نوشتي
خلاصه 3 شنبه اي ظهر با بابا رضا رفتيم محضر و خونه رو به نام خريدار زديم و شما رو برديم گذاشتيم پيش بابا سيد چون هوا واقعا اين روزا خيلي سرده و هم خيلي آلوده است.
بعدش هم براي عصري بابايي غلام و عمو بابك اومدم و با كمك بابا و عمو ابراهيم همه وسايل ها رو بردن.
4شنبه اي هم بعد از اين كه از سركار برگشتم بدو بدو مشغول تميز كاري و جمع كردن اخرين خورده ريز هاي شدم چون قرار بود ديگه شب خونه رو تحويل بديم
كه بابا رضا هم زود رسيد خونه و بعدش هم ماماني و بابايي اومدن و باباسيد شما رو برد مسجد و بعدش هم خونه شون كه هم ما راحت باشيم و هم تو اذيت نشي .
خلاصه از ساعت 4 و نيم شروع به كار كرديم و يان وسط براي تحويل پول بنگاه رفتيم و دوباره مشغول كار شديم به اين نشون كه ساعت 1 و نيم من و بابارضا با هم رفتيم خونه
جات خالي بود
آخرش با بابا يه عالمه از خاطراتمون تو اين خونه گفتيم
اينكه چه اتفاقات تلخ و شيريني برامون افتاد
اينكه خدا تو رو بهم داد و چه چيزهاي خوبي ديگه داشتيم.
پسرم دوست دارم
الان دو شبه ديگه خونه بابا سيد اينا مونديم و قرار فعلا اونجا باشيم.
به اميد خدا