جلسه پايش سه ماه بهار
سلام عزيز دلم
جون مامان
كه تو اين روزا وقتي مي بينمت دلم برات ضعف ميره
از بس جيگر شدي
يعني مي شد مي خوردمت
عاشقتم كه ميري بازي مي كني و يهو خودتو به من مي رسوني و بغلم ميكني و يه بوس انرژي بهم ميدي.
اين هفته بعد دو هفته دوباره رفتي مهد و من همش نگران بودم كه نكنه اذيت بشي كه خدا را شكر بر خلاف تصور من ان قدر دلتنگ شده بودي كه از رفتن دوباره مهد شاد بودي.
اين هفته يك شنبه هم تو مهد جلسه پايش داشتي كه خدا را شكر تمام فاكتور هاي رشديت همه خوب بود و هيچ مشكلي نداشتي .
نمونه كارهات و نقاشي و خلاقيت و كادرستي هات رو هم بهم دادن و آوردم خونه و برات همه رو نگه مي دارم كه براي بعد كه بزرگ شدي خاطره داشته باشي.
البته براي تو كمي از بقيه كمتر بود اونم به خاطر اينكه اين چند وقت مهد نرفته بودي.
تو رنگ آميزي هم پيشرفت بهتري كردي و هنوز از خط ها مي زني بيرون ولي باز همه جا رو يك رنگ نمي كني و جالب تر شده كارهات.
قدت رو هم 95 و وزنت رو هم 14 كيلو زده بودن كه نسبت به سه ماه قبلت خوب بود.
البته كه طي دوران شكستن دست و اين بيماري ويروسيه حسابي آب شدي و موچه كوچولوي مامان شدي قد يه نخود ديگه.
پسرم آرزوم اينكه هميشه موفق باشي.
دوست داريم