دو سال و نه ماهگي پسرم
سلام عزيز دلم مامان
چشم بر همي زديم و دو سال و نه ماه گذشت
و امروز پسرم 33 ماه رو تموم كرد و چه زيبا بزرگ شدي
البته چشم بر هم زدنم دليل بر گذر روز هاي سخت و روزهاي خوش با تو بودن نيست
دليل به عشق زيادم به تو كه تو هم چه زيبا ياد گرفتي كه محببتو به ما و بابا ابراز كني .
عاشقتم كه از دور مي ايستي و به سمت مي دوي و من و بغل مي كني و مي گي مامان عاشقتم يا دوست دارم.
پسرم خيلي ناز شدي
مهربون شدي
بلا شدي.
يك عالمه شعر ياد گرفتي
تنها بچه كلاستون هستي كه مي توني از چرخ و فلك بالابري و تندي خودت سوار شي.
با هم ميريم پياده روي
با هم مي ريم پارك
و تو خوب پياده مي آيي و تو راه همه چي رو بهم نشون ميدي و هرچه نميدوني تندي مي پرسي.
براي خودت حسابي آقا شدي.
ديگه خودت كامل جيشت رو ميگي. جديدا هم ياد گرفتي خودت ميري و خودت رو هم كمي مي شوري.البته من هنوز چك مي كنم.
و از همه مهم تر
پسرم كم كم داريم با شيشه شير هم خداحافظي مي كني و الان يك هفته اي هست كه ديگه با ليوان باب اسفنجي شير مي خوري البته گاها هم با ني تو ليوان.
درسته كه گاها كمي كثيف كاري مي كني ولي اشكال نداره ، چون دلم نمي خواد دندون هاي نازت خراب بشه.
ناز دونه من خيلي خيلي دوست دارم