رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

باز آرايشگاه و باز گريه كنان

1395/1/14 23:02
نویسنده : مامان منير
240 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم محبت

ديروز باز با هزار وعده و وعيد با بابارضا برديمت آرايشگاه تا موهاتو كوتاه كنيم 

كه قرار شد اگه گريه نكني و بذاري آقاي آرايشگر موهاتو خوب كوتاه كنه ، بريم توت فرنگي بخريم و بريم با داداشي بخوري.

تو كل راه هم بابا داشت باهات حرف مي زد و تو رو آماده مي كرد.

وقتي رسيديم آرايشگاه مشتري داشت و ما تو نوبت نشستيم ، گفتم شايد بهتره اين جوري تو كمي با اونجا اخت هم ميشي.

كه ديگه تا نوبتت بشه قشنگ تو آرايشگاه مي چرخيدي و حرف مي زدي

ولي امان از اون وقت كه نوبت شد

زدي زير گريه گریه

بنده خدا بابا رضا پيشبند بست و بغلت كرد تا موهات و كوتاه كنه 

يعني گريه اي كرديا ولي باز وسطاش آروم شدي و بالاخره  اين بار كوتاه كردن موهات خيلي بهتر شد و موهات منظم تر شد 

و بابا هم گفت تا جا داره كوتاه كن كه ديگه ديرتر بيايي و كمتر اذيت بشي

ولي مباركت باشه پسرم خيلي با موي كوتاه بانمك مي شيمحبت

اينم بگم رفتيم برات توت فرنگي هم خرديدم و از شانس شب هم خاله منا اينا اومدن خونه ما ولي يادمون رفت توت فرنگي بياريم و شب با بابارضا با هم دو تايي توت فرنگي خورديد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)