باز آرايشگاه و باز گريه كنان
سلام پسرم
ديروز باز با هزار وعده و وعيد با بابارضا برديمت آرايشگاه تا موهاتو كوتاه كنيم
كه قرار شد اگه گريه نكني و بذاري آقاي آرايشگر موهاتو خوب كوتاه كنه ، بريم توت فرنگي بخريم و بريم با داداشي بخوري.
تو كل راه هم بابا داشت باهات حرف مي زد و تو رو آماده مي كرد.
وقتي رسيديم آرايشگاه مشتري داشت و ما تو نوبت نشستيم ، گفتم شايد بهتره اين جوري تو كمي با اونجا اخت هم ميشي.
كه ديگه تا نوبتت بشه قشنگ تو آرايشگاه مي چرخيدي و حرف مي زدي
ولي امان از اون وقت كه نوبت شد
زدي زير گريه
بنده خدا بابا رضا پيشبند بست و بغلت كرد تا موهات و كوتاه كنه
يعني گريه اي كرديا ولي باز وسطاش آروم شدي و بالاخره اين بار كوتاه كردن موهات خيلي بهتر شد و موهات منظم تر شد
و بابا هم گفت تا جا داره كوتاه كن كه ديگه ديرتر بيايي و كمتر اذيت بشي
ولي مباركت باشه پسرم خيلي با موي كوتاه بانمك مي شي
اينم بگم رفتيم برات توت فرنگي هم خرديدم و از شانس شب هم خاله منا اينا اومدن خونه ما ولي يادمون رفت توت فرنگي بياريم و شب با بابارضا با هم دو تايي توت فرنگي خورديد.