رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

خونه عمه بهاره و تولد عمو بابك

1394/11/22 23:58
نویسنده : مامان منير
481 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گل مامان محبت

امروز صبح كه داشتيم مي رفتيم خونه خاله عذرا قرار شد كادو عمو بابك رو هم همراه خودمون ببريم تا برگشته بريم يه سر خونه بابايي اينا و هديه عمو رو هم بهش بديم.

تو راه بهشون زنگ زديم و ديديم خونه عمه بهاره هستن.

خلاصه عصر از خونه خاله عذرا راه افتاديم به سمت خونه 

تو كه ان قدر خسته بودي نرسيده به سر خيابون خوابت برد و تو راه بابا هماهنگ كرد و قرار شد ما هم شب بريم خونه عمه بهاره .

كه تو راه رفتيم پاساژ دم خونه عمه يك دوري زديم چون ماماني و زن عمو منيژه و امير رضا اونجا بودن و بعد با هم اومديم خونه .

شما هم حسابي با امير رضا بازي كردي.بوس

بعد بابا و عمو بابك با هم رفتن بيرون و دور بزنن كه ديدم با كيك تولد اومدن ، چون اونا خودشون هيچ برنامه اي براي تولد نداشتن.درسخوان

خلاصه بعد شام خوشمزه كه عمه بهاره درست كرده بود.

به درخواست شما نانا گذاشتن و كمي همه رقصيدن و بعد عمو بابك شمع كيكش فوت كرد و  كيكشو بريد.

البته قبل از عمو شما چند بار سعي كردي فوت كني و شمع و خاموش كني ولي چون مي خنديدي موفق نشدي.خندونک

مورچه شيطون من هم كه عاشق توت فرنگي هستي 

بعد اين كار ها سريع يكي از توت فرنگي ها رو از روي كيك برداشتي و گذاشتي دهنت و خوردي و همه از اين كارت خنده شون گرفت.خنده

بعدش هم بردمت تو اتاق و كادو عمو رو دادم بهت كه براش ببري (يك سوئشرت بافت) و عاشقتم كه بردي بهش دادي و بهش گفتي تولدت مبارك .

پسرم اميدوارم هميشه به شادي و دل خوشي باشي و عمو بابك هم خوشبخت و عاقبت به خير بشه 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)