خونه عمه بهاره و تولد عمو بابك
سلام پسر گل مامان
امروز صبح كه داشتيم مي رفتيم خونه خاله عذرا قرار شد كادو عمو بابك رو هم همراه خودمون ببريم تا برگشته بريم يه سر خونه بابايي اينا و هديه عمو رو هم بهش بديم.
تو راه بهشون زنگ زديم و ديديم خونه عمه بهاره هستن.
خلاصه عصر از خونه خاله عذرا راه افتاديم به سمت خونه
تو كه ان قدر خسته بودي نرسيده به سر خيابون خوابت برد و تو راه بابا هماهنگ كرد و قرار شد ما هم شب بريم خونه عمه بهاره .
كه تو راه رفتيم پاساژ دم خونه عمه يك دوري زديم چون ماماني و زن عمو منيژه و امير رضا اونجا بودن و بعد با هم اومديم خونه .
شما هم حسابي با امير رضا بازي كردي.
بعد بابا و عمو بابك با هم رفتن بيرون و دور بزنن كه ديدم با كيك تولد اومدن ، چون اونا خودشون هيچ برنامه اي براي تولد نداشتن.
خلاصه بعد شام خوشمزه كه عمه بهاره درست كرده بود.
به درخواست شما نانا گذاشتن و كمي همه رقصيدن و بعد عمو بابك شمع كيكش فوت كرد و كيكشو بريد.
البته قبل از عمو شما چند بار سعي كردي فوت كني و شمع و خاموش كني ولي چون مي خنديدي موفق نشدي.
مورچه شيطون من هم كه عاشق توت فرنگي هستي
بعد اين كار ها سريع يكي از توت فرنگي ها رو از روي كيك برداشتي و گذاشتي دهنت و خوردي و همه از اين كارت خنده شون گرفت.
بعدش هم بردمت تو اتاق و كادو عمو رو دادم بهت كه براش ببري (يك سوئشرت بافت) و عاشقتم كه بردي بهش دادي و بهش گفتي تولدت مبارك .
پسرم اميدوارم هميشه به شادي و دل خوشي باشي و عمو بابك هم خوشبخت و عاقبت به خير بشه