پايان 23 ماهگي پسرم و آغاز آخرين ماه يك سالگي
سلام همه جون مامان
الان كه دارم برات مي نويسم
حالم خيلي بده
از درد تمام تنم درد مي كنه و سرماي بدي خوردم
ولي با ياد آوري امروز ، ديگه هيچي جلودارم نشد و گفتم بيام برات بنويسم
گل پسرم
امروز آخرين روز ماه 23 زندگي شماست و فردا وارد ماه 24 زندگيت ميشي
و اين نويد رو به من ميده كه به روز تولدت داريم نزديك مي شم و
از همه مهم تر اينكه گل پسر من چه قدر زود داره بزرگ ميشه
قبلا وقتي يكي مي گفت يك بچه دو ساله داره ، اصلا يه جوري مي شدم
مي گفتم اي بابا اين چه قدر بزرگه و چه قدر چيزا بلده
الان دارم مي بينم خودم ديگه يه بچه دو ساله دارم
و اين باور از همه برام سخت تره كه آيا تو اين دوسال من واقعا مادر خوبي بودم يا نه؟؟؟
جون مامان
دستام توان تايپ كردن نداره و سرم داره گيج ميره
بعدا ميام و برات بيشتر مي نويسم
فقط بدون من و بابا رضا خيلي خيلي دوست داريم و تو تكه از قلب از دو تاموني
عزيزم