سفر یکروزه به جوشقان و قم
الان که دارم برات می نویسم تو تو بغلم هستی و با دستای کوچیک هی دستای منو میگیری و می خوای خودت بزنی رو صفحه کیبرد.
هفته پیش با هر دو مامانی ها و بابایی ها و خاله منا و شوهرش رفتیم جوشقان
به قول بابام بردم زادگاه اجدادی تو ببینی
آخه بابابزرگ بابارضا جوشقانی بوده
خلاصه هوا خیلی سرد بود و من تو رو حسابی پیچونده بودم
کمی تو روستای جوشقان چرخیدیم و رفتیم لبه چشمه که چون وقت نداشتیم دیگه ماهیگیری نکردیم
تو هم با دو تا بابابزرگ هات خوش گذروندی
بعدش هم رفتیم امامزاده
البنه لب چشمه رو درست کردن و یه زمین بازی هم داره که ما همه به یاد بچگی ها یه عالمه تاب و سرسره و چرخ و فلک سوار شدیم
خخخخخخخخخخخخ
خیلی خوش گذشت
بعدش هم رفتییم کاشان تا ناهار بخوریم
که البته شما بیدار شدید و مشغول گریه شدی منم به خاطر اینکه آرومت کنم آهنگ حسنی رو برات گذاشتم که چند تا از افرادی که اونجا بودن با شنیدن این آهنگ حسابی خندیدن و یاد خاطره های خودشان افتادن
بعد از کاشان به سمت مسجد جمکران و بعد شهر قم رفتیم
که البته تو مسجد که تو اساسی خسته شده بودی و نظم خوابت تو طول روز هم بهم خورده بود
در حین ورود و خروخ تو حیاط مسجد بلایی سرم آوردی و طوری گریه کردی که من وسط هون حیاط سرد رو زمین نشستم و بهت شیر دادم
نمی دوتم چرا وقتی تو مسجد رفتییم خوب بودی نه گریه کردی و نه هر کاری کردم شیر خوردی و فقطظ داشتی این ور و اون ور نگاه می کردی ولی وقتی اومدیم بیرون اون طوری گریه کردی
بعد هم قم رفتیم حرم خانم معصومه و اونجا خدا را شکر زیاد شلوغ نبود و راحت زیارت کردیم
به پیشنهاد بابارضا شام رو هم همون جا خوردیم و بعد به سمت تهران راه افتادیم
سفر یکروزه خوبی بود
گلم خیلی دوست دارم