رونیا خانم آتیش شده
دلبر مامان سلام
عزیز نازدونه من
می خوام از آنچه که تا الان یاد گرفتی برات بنویسم
اول از همه که عاشقتم که وقتی صدات می کنیم بر می گردی تندی نگاهمون می کنی .. حتی با اسم های مستعاری که صدات می کنیم . مثلا من می گم نانا خانم -- یا باباسید بهت می گه آی گیزیم... و یاد هم گرفتی یه هون هم می گی که یعنی بله
دیگه اطرافیان رو می شناسی و غریبی می کنی و قربونت برم که سریع دو تا دستو باز می کنی و به سمت من می چرخی و خدا نکنه طرف کمی ادامه بده که تو فورا می زنی زیر گریه و اشکات مثل مروارید روان میشه.
مقدمه چهار دست و پا رفتن رو شروع کردی. رو سینه می خوابی. رو دستات کمی بلند میشی و کمی می چرخی
دیگه زمان طولانی تری می تونی بشینی
راستی روروئک داداشی رو هم برات آوردیم و روی اونم حال می کنی . البته الان به جز روی سرامیک اونم در حد یک یدو قدم بیشتر نمی تونی حرکت کنی.
از دندون هم که خدا را شکر خبری نیست.
سخنور عالی هستی و به خصوص وقتی داداش برات ساز میزنه تو هم شروع به صدا در آوردن می کنی.
تفریح مورد علاقه ات هم اینکه پاهات رو بخوری.
و از همه زیبا تر برق تو چشماته که با اون چشمای سیاهت همه حس آدم و می خونی و تو هم عکس العمل نشون می دی ( اینو شاید من که مامامنتم حس می کنم.)
عاشق بازی کردن با داداشی هستی با هم حسابی کیف می کنید و می خندید.
شریجه می زنی روی ماشین هایی که اون وسط اتاق چیده و همه رو به هم می زنی و گاها صدا شو در میاری که بهت می گه رووووووووووووووووووو نیا. ولی با دلش نمیاد میاره یه ماشین بهت میده
خدا نکنه هم که کسی پیشت دراز کشیده باشه و دستت بهش برسه . لطف می کنی و موهاشو همه رو می کنی.
خلاصه بگم برای خودت آتیشی شدی مادر
دوست دارم
خدا نگهدارت باشه