تولد عمو بابك
سلام پسر من
عمر من
همه جونم من
امشب تولد عمو بابك بود
بابارضا اومد خونه و حاضر شديم كه بريم خونه ماماني اينا
سر راه هم بابا رفت براي عمو كادو خريد و بعد هم از قنادي مورد علاقه خودش از تو شهران براش يك كيك شكلاتي هم خرديد.
و به خاطر علاقه شما هم كيكي خريد كه روش توت فرنگي بود
خلاصه رفتيم خونه ماماني اينا
كه اونا از ديدن كيك و كادو خوشحال شدن
بعد از خوردن شام
مامان جون كيك آورد و تو هم مثل پسرهاي آقا رفتي بغل عمو نشستي و من ازتون عكس مي گرفتم .
بعد هم شمع فوت كردن و كيك بردين و در نهايت هم عكس دسته جمعي
كه قربون شيطون بلاي خودم برم من
در يك حركت شيطنتانه و فرز ، توت فرنگي روي كيك كه خيلي هم براي دهان تو بزرگ بود و برداشتي و با يك حركت كردي تو دهنت
واي نمي دوني چه خنده بازاري شده بود
عاشقتم كه برق شيطنت تو چشمات موج مي زد
پسر كوچولوي من خيلي دوست دارم
بزرگ باشي و مرد باشي