خدا من چه زود رسيديم به تولد 4 سالگي
سلام
همه جونم
چشم به همي زدم و البته عمري سپري كردم و رسيديم به تولد 4 سالگي
باورم نميشه كه 4 ساله مامانم
و اين افتخار و دارم كه بعضا تنها آغوش گرم براي پناه تو هستم كه از تمام درد ها و خستگي ها و ناملايمتي ها به من پناه مي آوري
رادوينم
تكه جونم
سالي كه گذشت پر از دغدغه و سختي و گاه هم شادي برايمان بود
تو چه قدر بزرگ تر شدي و چه قدر ديد و حرفات نسبت به سالهاي قبل تغيير كرد
ان قدر دوست دارم كه دلم مي خواد فقط از عشقم به تو بگم
از وقتي كه خسته ميام مي رسيم خونه و تو مي پري تو بغلم و واي چه حالي ميده كه لوپ كوچيكتو بوس مي كنم و دلم مي خواد گازت بزنم و تو هم از دستم فرار مي كني
جونم
قلبم
خيلي دوست داشتني هستي
حتي گاهي كه ان قدر لجم و در مياري كه دلم ميخواد يا تو يا خودمو خفه كنم ، اما باز از ته دلم عاشقتم
نمي دوني چه دلهره براي روز تولدت دارم
با توجه به مشغله زياد كاري بابا و اينكه اين چند وقت دير مياد خونه و باز هم درد كمر من باعث شده كه تمام برنامه هام روي هوا باشه .
خيلي اضطراب دارم .
خدا كنه همه چيز خوب پيش بره .
فداي تو بشم
پيشاپيش تولدت مبارك