رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

تنها یک ماه تا تولد 2 سالگی دخترم

سلام فرشته کوچولوی من 😍 باورم نمیشه که گل دخترم داره 2 ساله میشه 😉 انگار چشم بهم زدیم و دخترم این دو سال گذشت. راستشو بخوای خدایی دوران دوساله نانا خانم راحت تر از رادوین گذشت و دغدغه های کمتری داشتیم . از خواب و غذا خوردن اینا .... و شاید از همه مهم تر اینکه رادوین بود و نانا رو سرگرم می کرد و رونیا ان قدر وصل به من نبود. فداش بشم که دنبالت می دوئه و می گه دادا  دادا  بعد داداشییییییییی و اگه هم به نتیجه نرسه میگه آدین آدین(رادوین) و برای هم حسابی دلبری می کنید. هر سال وقتی نزدیک تولدتون می شد من از ماه قبل درگیر تم و مراسم تولد بودم ولیییییییی واقعا با اوضاع الان کرونا نمی دونم چی میشه و چی طور باید برگزا...
14 ارديبهشت 1399

گذارن روزهای قرنطیه از بابت بیماری کرونا

سلام به نازدونه های قلبم  این روزها هنوز درگیر این ویروس کرونا هستیم و هر چه می گذره و امید داشتیم تموم بشه انگار نمی خواد دست از سرمون برداره  ولی می دونی بدیش چیه ان قدر داره طولانی میشه که داره از اهمیت می افته و رعایت نکات داره توسط آدم ها کمتر میشه  و این خودش باعث ادامه دار شدن این موضوع میشه  به خدا دلم لک زده تو این روزهای بهاری و اردیبهشتی برم تو خیابان و قدم بزنم یا شما ها رو ببرم پارک و بازی کنید  اما دو قدم هم که می آییم بیرون دلم از دل شوره می میره که هی باید به گم به چیزی دست نزنید و مراقب باشید. و از همه بدتر که این اوضاع مدرسه رفتن گل پسرم و درس خواندنش تو خونه که یه ماجرای فاجعه است...
14 ارديبهشت 1399

گذری در سال 98 - سالی خوب و سخت گذشت

داشتم عکس های رو نگاه می کردم و چه قدر خاطره تو ذهنم دوره شده . البته سوتی خودم رو هم بگم که وقتی در حا مرتب کردن فایلهای عکس بودن به صورت ناخواسته فهمیدم کل فایل های فیلمم پاک شده و دست به دامن دوستان هستم تا بشه فایل هام برگرده . خاطرات زنده و تصویری شما نازدونه ها ماندگار تر بشه این عکس با لباس بچه گی های منه خخخخخخخخ رادوین میگه یعنی مامان تو ان قدر بودی... اینم یعنی آخر عشق پدر بزرگ به سه تا نوه که خدا سایه شو بالای سر مانگه داره این عروسک خانم هم در حال نوشتم روی برگه های کار مامان اینم پسرم با شاهکارش که یک کشتی با کمک مامان جون درست کرده بود و تو حمام به آب انداخته بودنش( یعنی واقعا فدات بشم مامان خ...
14 ارديبهشت 1399

سال 1399 مبارک

سال به عزیزای دل مامان  عیدتون مبارک  تنتون سلامت  دلتون شاد  لبتون همیشه خندان  ببخشید امسال به خاطر بیماری که بود نشد برم براتون لباس نو بگیرم . چه قدر تو فکرم برای خودم نقشه داشتم لباس هاتو با هم ست کنم و خوشگل ، مشگل کنیم  اما دیدم سلامتتون مهم تره و از اسفند ماه دیگه شما گل دونه ها رو بیرون نبردم و خودم هم فقط برای رفتن به سرکار از خونه اومدن بیرون. امیدوارم این بلای بیماری کرونا دست از همه جهانیان برداره و مردم بتونم دوباره با خیال راحت یه نفس بکشن. دوستون دارم فرشته های زمینی من. دل می خواد با تمام سختی ها بتونیم امسال به آنچه که براش برنامه ریزی کرده بودیم برسیم. الههههههه...
5 فروردين 1399

روز های پر دلهره آخر سال 98

سلام فرشته های کوچیک مامان خیلی دلم براتون تنگ میشه و تو این روزا کمی می ترسم  راستشو بخوای این داستان بیماری کرونا داره از اون چیزی که همه فکر می کردیم طولانی تر میشه و تعداد افرادی هم که دارن به این بیماری مبتلا می شن هر روز بیشتر از روز دیگر.  واقعا می ترسم  تو اداره که همه جا بوی الکل و وایتکس داره میاد و یک سری همکارها هم ماسک و دستکش دستشونه و استرس آدم رو بیشتر می کنن. من هم که سابقه آلرژی شدید دارم و تو این دوران واقعا کمی نفس کشیدن برام سخت شده و امروز هم که چند باری اسپری زدم تا کمی راحت تر نفس بکشم. تو ماشین ؛ تو کیفم ـ تو خونه هر طرف فقط اسپری ضد عفونی کننده و ادوات محافظت در برابر ویروس فقط ...
24 اسفند 1398

رونیا خانم - عروسک خونه ما

سلام و صد تا سلام  می خوام از فرشته کوچولوی خونه مون کمی بگم . عروسک خانم عزیزم  رونیا خانم که الان یاد گرفتی و ما دیگه هر کدوم و به سمت صدا می کنی : مامان جون ، بابارضا و دادا که البته وقتی بخوای دلبری کنی براش میشه داداشیییی. بابا اید ( باباسید)- بابا اولام(باباغلام) - به مامان بزرگ ها هم که مامان جون می گی . خاله اونا (خاله منا) .. اومو ( برای عمو ابراهیم) - پرهام رو هم دادا یا پرها صداش می کنی. بیشتر خانم ها رو مامان و بیشتر آقایان رو هم بابا میگی. دندون هات رو هم تقریبا داری کامل می کنی و سرعت از رادوین تو این یکی خیلی بالاتره ، چون رادوین تو پایان سه سالگی دندون هاش رو تموم کرد ولی تو فکر تا تولد دوسالگ...
24 اسفند 1398

اولین دست نوشته برای تبریک روز مادر

  سلام به عزیزای دلم  تو شلوغی این روزا و درگیری های کرونا و آنفولانزا و تعطیلی مدرسه ها و اتفاقات مهم سرکار مون یادم افتاد که یک روز مهم رو یادم رفته بود که بنویسم  برگردیم به عقب  حدود 15 روز پیش و روز مادر تو این سال ها چون رادی هر سال مهد کودک بود همیشه از طرف مهد یه چیزی درست می کردن و می دادن دست بچه ها تا به مامان ها تبریک بگن.  هدیه پارسالش تو پیش دبستانی برام خیلی جالب بود چون خود رادوین برای اولین بار تو درست کردن کاردستی کمک مربی کرده بود و هدیه اش از پارسال هنوز تو اداره روی میزم هست. اما امسالللللللللللللللللللل اولین دست نوشته پسرم برای من. پسری که این برای اولین بار با دست خودش&nbs...
11 اسفند 1398

باز هم تعطیلی مدارس

سلام به پسر کلاس اولی من  که نمی دونم چی بگم با این مدل مدرسه رفتنت  که یا هوا آلوده بود یا برف اومد و حالا هم الان به خاطر ویروس کرونا که مدرسه ها رو تعطیل کردن. دوستم قبلا می گفت تو تنها مادری هستی که از تعطیلات بدت میاد. البته تو این مورد آخر رعایتش خوبه ولی واقعا امسال تو مواردی واقعا بی مورد تعطیل شدید و از همه بدتر اینکه تا می ری مدرسه و روی روال می افتی و دیگه برای نوشتن دیکه و ریاضی مشکل نداری با تعطیلی می شه و میریم روز از نو روزی از نو. نمی دونم به خدا  راستشو بخوای باید بگم خدا به مامانی صبر بده که باید شما دوتا رو با هم نگه داره ، خدا خیرش بده با این که خسته می شه ولی شما رو نگه می داره .  ...
4 اسفند 1398

داستان درس خوندن - اولین کاردستی

سلام می خوام برات بگم از روز های درس خوندن تو کلاس اول نمی دونم شاید من خیلی سخت می گیرم  شاید من اشتباه می کنم ولی خوب وقتی کمی شل می گیرم می بینم عقب می مونی  دیگه به خدا بعضی شبا کم میارم  بعضی روزا وقتی قبل از اینکه بخواهیم کاری رو شروع کنیم با هم حرف می زنیم که خوب الان چه کارهایی هر کسی داره و بیا برنامه ریزی کنیم تا زود تمام شه  من میگم : خونه رو جمع کنم ، تخت هارو مرتب کنم ، لباس ها بشورم و شام  درست کنم و عصرانه و رسیدگی به نانا و...... برای تو هم با هم می گیم : مشق و دیکته و موسیقی و بازی و رسیدیم کاردستی و کارتون و اگه شد فوتبال دستی  برای کار ها زمان تعیین می کنیم البته با دید با...
8 بهمن 1398